بر سر ماسولهی تماشایی «سهراب» چه آمد؟
اما آیا ماسولهای که حالا ما میبینیم، به اندازهی آنچه سهراب شاهدش بود، بکر و تماشایی است؟
از رشت که بگذریم و به جادهی پر از شگفتی فومن برسیم، دل در دلمان نیست تا ماسولهی معروف را ببینیم؛ روستایی کوهستانی که با معماری خاصش زبانزد گردشگران ایرانی است.
ماسوله خیلی بزرگ نیست، روستایی کوچک است که کوههای سرسبز از هر طرف محاصرهاش کردهاند. در اولین سربالایی روستا هتلی کوچک بنا شده که دید کامل به خانههای پلکانی دارد و این اولین نشانه از نفوذ مناسبات دنیای مدرن به این خطهی کوچک و دستنخورده از استان گیلان است.
دیدن این همه گردشگر در یک روستای کوچک که یک ساعته میشود زیروبم آن را از نظر گذراند، موجب بسی خرسندی است، اما ذوق و شوق مسافران، آنجا فروکش میکند که میبینند روستای ماسوله دیگر آنی نیست که شاعر طبیعتگرا و رمانتیک را به وجد آورد، ماسوله دیگر برای خودش شهری شده!
خانههایی که شاید تا چند سال پیش کاهگلی بودند و بوی سادگی میدادند، براساس معماری مدرن بزک شدهاند. در بازار محلی که قدم بزنید، انبوه اجناس چینی شما را به این فکر وا میدارد که آیا آدرس را درست آمدهاید؟!
اینجاست که کمکم روستای «مصر» را به یاد میآورید و «ابیانه» را، دو نمونهی دیگر که با تبدیل شدن به سایت گردشگری، صفا و صمیمیت روستایی خود را از دست دادهاند. وقتی راهی ابیانه میشوید انتظار دارید شاهد روستایی پر از شگفتی باشید که خاک سرخش در خشتخشت خانهها خودنمایی میکند؛ اما دیوارهای روستای ابیانهی این روزها را انگار با رنگ قرمز فقط آذین کردهاند.
درست است که شناساندن مکانهای دیدنی به مسافران داخلی و خارجی رخدادی فرخنده و ایدهآل در عرصهی گردشگری کشور است، اما آیا نباید نظارتی هم بر روند تغییر و تحولات در این روستاهای دیدنی باشد؟ نباید اندکی آهستهتر در دامان طبیعت قدم برداریم؟
منبع:ایسنا
لینک کوتاه:
https://dlho.ir/n1011 کپی کردن