نفس "پته"ی کرمان به شماره افتاده است
این اغراق نیست، خاندان ایرانمنش که طاهره خانم آخرین بازمانده پتهدوزشان است، شاید اولین و حتما آخرین نسل پتهدوزهای هنری کرمان هستند. اگر، خدای نکرده، طاهره خانم همین حالا سوزنش را زمین بگذارد و نخ و شال و طرحهایش را جمع کند و بگذارد توی گنجه.....
طاهره بزرگشدهی خانوادهای است که از آخرین شالبافان کرمان بودهاند. او و خواهرش، صدیقه خدابیامرز، پته میدوختند و حاج شکرالله، حجرهدار قدیمی بازار و شالباف معروف که بعد از رفتنش، شالبافی کرمان هم برای همیشه مُرد، در حجرهاش، پتههای دخترانش را میفروخته، آن زمان همهجا حرف از هنر طاهره و صدیقه بود و همه میدانستند هیچ پتهای، پتههای دخترهای حاج شکرالله نمیشود.
تازه این حرف مال آن موقعها بود، یعنی وقتی که هنوز پتههای ماشینی روی کار نیامده بود، طاهره خانم و خواهرش بیهمتا بودند چه رسد به حالا که همه چیز ماشینی شده و حتی افغانیها هم نشستند پای دوخت و دوز پته کرمان، اما اگر طاهره خانم همین حالا سوزنش را زمین بگذارد...
"طاهره ایرانمنش"، متولد 1326 محله شهر - قدیمیترین محله کرمان - است. از پنج سالگی زیر نور مهتاب، سوزن میزده و پته میدوخته. این را خودش میگوید. طاهره خانم هنوز هم، یعنی بعد از 61 سال، پته میدوزد. روی حوض شیخ داوود نصرالله و شکرالله میراث دار آخرین نسل هنرمندان شالباف کرمان بودند و بعد شالبافی با آنها تمام شد. مثل ترمه و برک! شال ماشینی که به بازار آمد، پته هم نفسهای آخرش را کشید.
او با بیان اینکه پتههایی که دوختهایم الان در موزه لندن و پاریس است و به اسم خودمان هم نیستند، میگوید: یکبار از ما دعوت شد که در نمایشگاهی در لندن شرکت کنیم، این حرف مال قبل از انقلاب است. من چون مادر خدابیامرزم بیمار بود، نرفتم و صدیقه رفت. سال 49 یک رومیزی سبزرنگ دوخته بودم. پدر مرحومم 800 تومان آن را فروخته بود. خواهرم که برای نمایشگاه رفته بود، آن را در موزه دیده بود.
وی حالا از زمانی میگوید که این هنر را شروع کرده است، ایرانمنش اظهار میکند: مادربزرگ و مادر ما هم پته میدوختند. پنج ساله بودم که پته دست من دادند و من شروع کردم. یادم هست که یکبار همان اوایل کار، یک گل را دوختم وقتی مادرم آن را دید، گفت که طاهره، ما باید بیاییم پیش تو یاد بگیریم! حتی یکبار آقای محمد آگاه بعد از دیدن پتههای من، به پدرم گفته بود که طاهره یک نابغه است. او را به من بده تا ببرمش خارج، اما پدرم گفته بود نه، نابغه مال خودم است.
طاهره خانم، به گفتهی خودش، بدون طرح و به صورت ذهنی، پته میدوزد. میگوید: شال پتههایم هم دستی است. اصلا روی شالهای ماشینی نمیدوزم. نخهایی را هم به کار میبرم، طبیعی است، با اسفناج، بابونه، پوست انار، گل بنه، برگ نارنج و روناس نخها را رنگ میکنیم.
پتههایش را باید از نزدیک دید تا تفاوت آنچه که امروزیها به عنوان پته به بازار عرضه میکنند و آنچه هنر اصیل کرمانی نام دارد را دریابیم، گویی در هر یک سانتیمتر، هزار سوزن زده باشد! ظرافت کارش خارقالعاده است، طرحها و هارمونی رنگهایش عجیب چشمنواز است. پتههای طاهره خانم، در نگاه اول، یک نقاشی به نظر میرسد!
هرکس که پتههای نمایشگاه "نخ و نقش" را که چندی پیش در کرمان برگزار شده بود دیده باشد، به منحصربفرد بودن و خارقالعاده بودن پتههای طاهره خانم پی خواهند برد. خودش میگوید: یکی دو تا از پتههای من در این نمایشگاه بود بدون اینکه به اسم خودم باشد. نمیدانم آقای مهاجری از چه کسی این پتهها را خریده است، اما مطمئن هستم که کار دست من هستند.
وی ادامه میدهد: ما پتههای خیلی زیبایی داشتیم که خانوادههای آگاه و هرندی از ما آن را خریدند. خانم دیگری بود به نام بوذرجمهری که یک رومیزی را از من آن زمان 100 تومان خرید و برد آلمان. یادم میآید دکتر بهشتی، دکتر داوودی و دکتر باخدا هم از پتههای من خریدند.
این هنرمند کرمانی با بیان اینکه نمیدانم این پتهها اکنون کجا هست، آرزو میکند که ای کاش فقط برای یکبار هم که شده، میآوردند تا او آنها را میدید.
پتههایی که طاهره خانم میدوخته شامل رومیزی، پرده، بقچه، سوزنی، جلد قرآن، جانماز، سرمهدان، مفشو، روبالشتی، روسماوری، روتلویزیونی و کراوات است. او یک مانتو پتهدوزی شده هم دارد که بعید است مانند آن را بتوانیم جایی پیدا کنیم. پتههایش پشت و رو ندارد، به طرز ماهرانهای نخهای پشت پته را در هم میتند، اینها همه اما، رو به فراموشی است. اگر طاهره خانم همین حالا سوزنش را زمین بگذارد...
هنرِ دستان طاهره ایرانمنش را تا زمانی که حاج شکرالله در قید حیات بوده، در حجرهاش به مشتریان عرضه میکرده بعد از آن هم دوستان و آشنایان هر پتهای که بخواهند، سفارش میدهند و او برایشان میدوزد.
خودش در این باره میگوید: پتههای زیادی دوختهام که آن را به یزد و اصفهان و تهران بردهاند. یک رومیزی دوختم که بسیار زیبا شد، خانمی از یزد آن را خرید و برد. خانم دیگری هم یک کراوات سفید را که دوخته بودم، خرید و گفت که برای دامادی پسرم میخواهم و آن را به آمریکا برد.
این هنرمند کرمانی به جز نمایشگاه لندن که پیش از این به آن اشاره کرد، در نمایشگاه دیگری در سال 57 هم آثارش را عرضه کرده است. خودش در این باره میگوید: پدرم یکروزی به من گفت بقچهای که روی دستت هست را تمام کن که محمود صنعتی میخواهد یک نمایشگاه راه بیندازد. من هم شب و روز نشستم و برگش کردم. به من گفتند میخواهند یک هنرکده تاسیس کنند تا من در آن به آموزش پتهدوزی بپردازم. گفتند بعد از نمایشگاه، جایزهای هم به تو خواهیم داد. نه هنرکدهای راه افتاد و نه حتی یک ریال به من جایزه داده شد. آن پته را هم، بعد از نمایشگاه، یک نفر شش هزار تومان از حاج شکرالله خرید و برد انگلیس که الان در موزه انگلیس نگهداری میشود.
طاهره خانم، شاگردانی هم داشته که همه اکنون خارج از کشور هستند و از پتهدوزهای امروز کرمان کسی زیر دست آخرین بازمانده نسل پتهدوزهای هنری کرمان، فوتوفن کار را نیاموخته است.
این هنرمند کرمانی با بیان اینکه من نگران فراموش شدن این هنر اصیل هستم، اظهار میکند: همین الان حاضرم به کسانی که علاقه دارند، روش درست پتهدوزی را یاد بدهم، اگر امکاناتش فراهم شود. پته کرمان از وقتی که تجاری شد، به نظر من نابود شد. در تمام کشور و دنیا، پته را به نام کرمان میشناسند اما این، چیزی نیست که گذشتگان ما میدوختند.
ایرانمنش با بیان اینکه پته باید رنگآمیزی قشنگی داشته باشد و باید ظریف باشد، میافزاید: آقامحمد نقاش از قدیمیترین پتهدوزهای کرمان بوده که مادر و ننهجان من پیش او پتهدوزی را یاد گرفته است. فاطمه شاهعادل، ربابه دلال، سکینه عینکی، سکینه آدوری و بیبیجان هم از پتهدوزهای قدیمی و معروف کرمان هستند اما، آدمهای قدیمی دیگر هیچوقت پیدا نمیشوند، پتههای قدیمی هم همینطور. پته کرمان دارد، نابود میشود و کسی دلش نمیسوزد.
وی، از همه مسئولینی که در تمام این 61 سالی که او به کار دوخت پته است، یکبار از او و هنرش یادی نکردهاند، گلایه دارد و دلگیر است.
میگوید: من قبل از انقلاب حتی گفتم مرا به پرورشگاه ببرید تا به بچههای آنجا آموزش بدهم، اما کسی به حرفم گوش نداد.
ایرانمنش میافزاید: در سال 81 هم مسئول صنایع دستی استان کرمان آقای حسانی، یکبار پیش من آمد و درباره کارم و پتههایم صحبت کرد. وعده داد که بیمهام میکند و برایم کلاسهایی در نظر میگیرد که در آن به آموزش بپردازم اما از هیچکدام از این وعدهها خبری نیست. یکبار تا حالا کسی یادی از من نکرده است. به میراث فرهنگی هم مراجعه کردیم اما کسی اهمیتی نداد.
این هنرمند کرمانی، این روزها در حال دوختن یک بتهجقه است. به گفتهی خودش، دلش که گرفته بوده، کار دوخت این پته را شروع کرده است. اگر همین حالا سوزنش را برای همیشه زمین بگذارد...
طاهره ایرانمنش، آخرین بازمانده یک میراث پربهاست. دست خودش و هنرش را گرفتن، پیش از هر کس، نفعش برای کرمان است، منطقهای که پته، مثل یک کالای انحصاری، فقط و فقط به نام مردمانش شناخته میشود. طاهره ایرانمنش 66 ساله، چیز زیادی نمیخواهد. دلش به یک دلجویی خوش است. به اینکه بیمهاش کنند و به اینکه بیایند پتهدوزی را از او بیاموزند تا این هنردستی بعد از او، برای همیشه خاک نشود.
خودش میگوید که هنرمند، گمنام میآید، گمنام زندگی میکند و گمنام هم میمیرد. دستهای ما روزی خاک میشود اما این پتهها میماند. من حاضرم روش صحیح پتهدوزی را همین حالا هم آموزش بدهم. کاش کسی، از آنها که کاری از دستشان برمیآید، بعد از اینهمه سال، پیشقدم میشد. راه دوری هم نیست، محله شهر در خانه پدریاش زندگی میکند. اگرچه همین حالا هم برای قدردانی از طاهره خانم و چارهاندیشی برای همهگیر شدن هنرش دیر شده است.
ایسنا
لینک کوتاه:
http://dlho.ir/n1227 کپی کردن
سلام
از اینکه وقت گذاشتین و مطلب ما را مطالع کردین، سپاسگزاریم.
با تشکر از پیام شما