اپیزود هشتم پادکست دالاهو: درد دل تورلیدرها با همسفران
اگر دوست دارین بدونین چالشهای تورلیدرها چیه و قبل، بعد و حین سفر چه چیزهایی در انتظارشون هست، این اپیزود رو از دست ندین. اینجا خاطراتی از سفرها رو مرور خواهیم کرد که شاید فکرشم نمیکردین پیش بیاد! اما تورلیدرها به واسطه شغلی که دارن همه این ماجراها رو تجربه کردن.
به پادکست دالاهو خوشاومدید اینجا ما در خصوص سفر و گردشگری صحبت میکنیم پس با من شیلا تدین و من کریم شافر همسفر بشید تا به نقاط مختلف دنیا سفر کنیم و از حواشی سفر و مسافرت بشنویم. این هشتمین اپیزود ماست که توی دی ماه 1403 منتشر میشه. تو دالاهو رویاهای سفر شما ر به خاطرات خوش تبدیل میکنیم. با دالاهو به عنوان همراهی مطمئن میتونید با خیالی آسوده از کشف و تجربه سفر در ایران و جهان لذت ببرید. ما ر توی گوگل با جستجوی کلمه دالاهو راحت پیدا میکنید. همینطور آدرس وب سایت و اینستاگرام ما توی توضیحات همین اپیزود میتونید ببینید.
![]() |
![]() |
_ لیدر نمیشه به جای ساعت هشت، ده صبح راه بیفتیم؟
_ من حتما اتاق رو به دریا میخوام.
_اگه میگفتم پام قطع شده نمیذاشتی بیام!
_یه کوچولو مسیر کج بکنی اصفهان بازدید کردیم.
_ لیدر نمیشه به جای پنج دقیقه دو دقیقهای برسیم؟
_ من حتما باید صندلی اول اتوبوس بشینم.
_میشه دم این دریاچه چهار ساعت بمونیم؟ سه ساعت و نیم کمه!
_به خدا کیف میکنیدا؛ راحتترین شغل دنیا ر دارید. لیدر این نوشیدنی غیر مجاز که گفته بودی نایر رو با خودم آوردم فقط کجا قایمش کنم؟
_گفتی یه ساعت دیگه میرسیم الان شده یک ساعت و پنج دقیقه؛
_پول دادم که تور لیدر در اختیارم باشه.
_ چقدر توضیح میده یه ذره آهنگ بزار برقصیم.
_لیدر این استخر هتل که گفته بود بیست و هشت درجه است که بیست و شیش درجه بود، این چه وضعشه.
_شب با من میای بریم دیسکو؟
_آخی! این سگه رو، نون میخوره بهش بدم؟
_مگه هزینههای دستشویی با دالاهو نبود؟
_خب این جملاتی که شنیدیم شاید برای خیلی از کسانی که اهل سفر هستند و با تور سفر میکنند فان باشه و به عنوان طنز بهش نگاه کنن. اما برای ما تورلیدرها اینا واقعیتش جزیی از خاطرات سفر و دغدغه و چالشهای سفرهای ماست. سلام خدمت همهی شنوندگان پادکست دالاهو؛ ما تو اپیزود هشتم اومدیم سراغ یکی از موضوعاتی که برای خیلی از تورلیدرها به عنوان یک چالش یا دغدغه حساب میشه؛ البته که ما اینو میدونیم خیلی از شغلها البته بهتره بگم همهی شغلها یه سری چالشها و دردسرهای خاص خودشون رو دارن. اما توی شغل ما به خاطر اینکه کلا شغلمون جوری هستش که با تعامل با انسانها و همسفرها هست و باید بتونیم زبون همدیگر رو بفهمیم یه سری چالشهایی پیش میاد که واقعیتش میشه با همزبانشدن و به اشتراک رسیدن توی مفاهیم و دونستن بعضی نکات شاید بشه راحتتر حلش کرد و باهاش بهتر کنار اومد.
_ بله دقیقا مسئله اینجاست که بعضی از مشاغل، تعریف مشخصی ندارند یا تعریفش برای بعضی از آدمها خیلی واضح نیست. دو تا از تور لیدرهای قدیمی دالاهو رو دعوت کردیم اینجا. تا بشینیم پای درد دلهاشون، از خاطرات سفرشون بشنویم و چالشهایی که در طول دوران کاریشون با مسافرها داشتن و اون مسائلی که مجبور بودن باهاش دست و پنجه نرم کنند برای اینکه شرایط سفر ر بهتر و دلپذیرتر بکنن.
_ اینم اضافه بکنم که خب توی شغل ما، وقتی توی دالاهو بهتره بگم، به جرات میتونم بگم تو تجربه بیست سالی که کار کردیم واقعیتش بیش از 95% همسفرای ما واقعا همدل و همراه هستند و به عنوان همسفرای خیلیخوب همیشه در کنارشون ما لذت بردیم. ولی گاهی اوقات ناخواسته گفتم شاید به خاطر اینکه زبان مشترکی نداشتیم یک سری مسایل پیش اومده. اما عکسشم صادقه؛ چون ممکنه واقعا بعضی تورلیدرها هم، توی شغل خودشون حرفهای رفتار نکنن؛ اشتباهاتی داشته باشن و باعث آزردگی همسفران و مسافرا بشن. بهتون این قول رو میدیم که توی اپیزود بعدی پای درد دل همسفرامون بشینیم و توی اپیزود بعدی منتظر باشیم تا دو سه تا از همسفرایی خیلی قدیمی دالاهو رو دعوت بکنیم تا درد دل اونا ر هم بشنویم و بدونیم که اونا چه چالشهایی با تورلیدرهایی که حرفهای رفتار نمیکنند، داشتن.
بریم سراغ مهمونامون. خوش آمد میگم به جواد عزیز و آرزو از تورهای قدیمی، از جواد شروع میکنیم. در خدمتت هستیم جواد جان. خوش آمدی به پادکست دالاهو.
_منم سلام عرض میکنم خدمت همهی شنوندههای عزیز؛ مخصوصا همسفرامون توی آژانس دالاهو. خیلی خوشحالم که این فرصت به من دست داد تا بتونم برخی از معضلات و مشکلات تورلیدرها ر با همسفرهای عزیزمون در میون بذارم که بتونیم سفرهای آیندمون ر لذتبخشتر کنیم.
_جواد جان چند وقته که در دالاهو مشغول به کاری؟
_من با افتخار از سال 96 به عنوان تورلیدر در دالاهو مشغول به کار هستم.
_البته فکر میکنم قبلش هم یه مدتی کار انجام دادی.
_ بله ولی اون قسمتی از شغل خودمو بیشتر دوست دارم، زمانهایی بود که توی آژانس دالاهو سپری کردم.
_آرزوی عزیز؛ شما لطفا خودت و معرفی کن و بگو چند وقته که کار تورلیدری انجام میدی؟
_سلام به همه، من آرزو حسینی هستم. همین چیزهایی که جواد گفت و من ده سالی هست که توی دالاهو مشغول به کار هستم.
خب شیلا تو از بچهها پرسیدی؛ من از تو بپرسم؛ خودتم تورلیدر دالاهویی، تو چند ساله تورلیدری میکنی؟
_اگه قول بدین خودتون جواب بدین، منم میگم چند ساله.
_قول نمیدم ولی سعی میکنم منم سوابقم رو خلاصه بگم.
_ من هم از سال نود و شیش دارم با دالاهو همکاری میکنم.
_منم فکر کنم خودمو یه بار دیگه باید معرفی کنم. من به عنوان تورلیدر از موقع تاسیس دالاهو به مدت حدودا بیست ساله که دارم کار تورلیدری انجام میدم. تقریبا از سال هشتاد و پنج هشتاد و چهار و امروز من هم یک سری از درد دلهام و خاطراتم رو خواهم گفت. خب قبل از اینکه وارد بحث بشیم اجازه بدیم که ببینیم اصن یکسری مفاهیم ر در مورد سفرهای گروهی نقش و وظایف تورلیدری یه مروری داشته باشیم تا بعدش بریم سراغ چالشها. بهتره که یه سری مفاهیم ر با همدیگه مرور بکنیم تا اینکه یک تعریف مشخصتری داشته باشیم و با هم همزبان بشیم. تور لیدر یا سرپرست یا راهنمای تور که معمولا همه با این عناوین میشناسن مسئولیت سفر گروهی رو و همراهی با همسفران ر از ابتدا تا انتهای سفر برعهده داره و بر اساس برنامهای که آژانس در اختیارش گذاشته موظفه که یک سری وظایف ر و برنامهها ر انجام بده در طول سفر. عموما همه تنها چیزی که شاید تنها سایت که از طرف لیدرها میبینند و بیشتر به چشمشون میاد اون توضیحات و تفاسیری هستش که در یک مقصد حالا مقاصد طبیعی، مقاصد تاریخی، فرهنگی و هر جایی در مورد اونجا توضیح میده و در حقیقت با این تفاسیر و اون موضوعاتی و قصههایی که درباره اون مقصد بیان میکنه اون مقصد ر شیرینتر و جذابتر میکنه برای همسفران. اما این فقط یک بخش از کارهایی هست که تورلیدر انجام میده؛ حالا براساس تجربههاش و بر اساس مطالعاتی که داره. اما از طرف دیگه تورلیدر در حقیقت وظایف مهمتر و مسئولیتهای دیگهای هم بر عهده داره. از جمله هماهنگیهای مختلف و متفاوتی که باید انجام بده با زنجیرهی تامین که میتونن اقامتگاهها، خونههای محلی، سایتهای بازدیدی و لیدرهای محلی باشه و از طرف دیگه باید حتما حتما حواسش به این موضوع باشه که امنیت مسافران رو در طول سفر همیشه در اولویت قرار بده و بهشون اهمیت بده.
_شیلا تا اینجا گفتی؛ بذار من یه جملهای که طبق تجربه خودم که توی دفتر دالاهو هم مشغول هستم بگم؛ من اینو خیلی جاها میگم و به تورلیدرهای دالاهو هم اینو گفتم که اصلا کلمهی به قول تو راهنما یا تورلیدر از انگلیسی اومده، «منیجر» به زبان انگلیسی با تور لیدر یه تفاوت جالبی داره «منیجر» نقشش مدیریت کردن یک سری آدمایی که داره باهاش کار میکنه. اما تورلیدر از کلمهی لیدر که به عنوان رهبری میاد یا تورلیدر که میشه فارسی رهبری تور میاد. اینو اولش شفاف بکنیم که تورلیدرها همراه همسفران و روبروشون یا مدیرشون نیستن و این وقتی این مفهوم ر بپذیریم که یه رهبری وجود داره که خودشم جزیی از اون گروهه، خیلی میتونه به نظر من تعامل و ارتباط بین همسفر و تورگاید یا تورلیدر رو راحتتر بکنه. پس لیدر، همراه همسفرهاس و روبروشون نیست.
_کاملا درسته و در حقیقت راهنمای تور به دلیل حالا تجربههای بیشتری که داره و گفتم اون دورههای تخصصی یا مطالعاتی که داشته معمولا چالشها و سختیهای یک مقصد را یک سفر ر از قبل پیشبینی میکنه و میتونه براشون برنامهریزی کنه؛ چون نسبت بهشون آگاهی داره. قطعا هم این هماهنگیها و تعاملاتی که با آدمهای مختلف در طول سفر داره کار بسیار سخت و پیچیدهایه که این مهارت یک راهنماست که بتونه اونها ر حل و فصل کنه. اما واقعا نباید از این موضوع غافل بشیم که راهنما مثل هر آدم دیگری نیازهای انسانی داره و از عواطف و احساسات برخورداره.
_آره شیلا اینو گفتی؛ واقعیتش خیلی، حالا خیلی نگم بهتره، بعضی اوقات پیش میاد که لیدر و به عنوان یه دونه آدم آهنی حساب میکنند که خالی از احساسه و قراره یه سری وظایف رو همینجوری طبق برنامه انجام بده. در صورتی که خب این آدم هم مثل همه همسفران احساسات خودشو داره؛ گرسنهاش میشه سردش میشه انرژیش میفته یا میتونه به قول گفتنی حتی خواب بمونه! مثال میزنم البته. اینم یه توضیحی بدم و دیگه بریم سراغ مهمانانمون که دارن چپ چپ ما ر نگاه میکنن. بندهخداها ساکت نشستن. خدمتت عرض کنم که لیدر نهایتا مسئولیت اجرای اون خدماتی هستش که یک آژانس یا مجری به مسافرانش قول داده و الزاما نمیتونه مسئولیت تمام مشکلات یا برخی مشکلاتی که ممکنه توی سفر پیش بیاد از بارندگی گرفته تا نمیدونم سرد شدن هوا، خراب شدن ماشین و اینجور چیزا رو برعهده بگیره. رهبری هستش که قراره اینا رو حل و فصل بکنه ولی مسئول این مسایل نیست. اگر بخواید یه مقدار بهتر در مورد مسئولیتهای تورلیدر و همینطور اینجا هم یه کوچولو پرانتزی باز بکنم تفاوت سفرهای شخصی با سفرهای گروهی یا تور رو بدونیم اپیزود سوم و چهارم ما کاملا با جزییات خیلی کامل به این مسایل پرداخته؛ که پیشنهاد میکنم اگر دوست دارید اون اپیزود ر هم بشنوید؛ تا بهتر با این مسائل آشنا بشید. اگر موافق باشی شیلا، یواش یواش بریم سراغ مهمانانمون بنده خدا نشستن حوصلهشون سر رفته.
_بله حتما.
_ لیدر چرا این اتاق من به جای طبقه دوازدهم طبقه شیشمه؟
_ من تازه آپاندیس عمل کردم نمیدونستم پیمایش داریم.
_دیشب ساعت یک نصفه شب زنگ زدم بیدار نبودی لیدر نه؟!
_تو گروه نخوندم که باید پانچو بیارم
_ لیدر ما که تا بوشهر اومدیم سر راه برگشتنی بریم شیرازم ببینیم؟ کلا نصف روز طول میکشه.
_ میشه اسپیکر منو با خودت بیاری؟
_ به نظرت من فردا سردم میشه؟
_خب بازم اینا گوشههایی از خاطرات ما بود که شاید برای شما طنز و شوخی باشه.
_ بریم سراغ جواد؛ جواد جان، با تو شروع بکنیم. سفر تو از کی شروع میشه به عنوان تورلیدر و خب قاعدتا برای همسفرا احتمالا از موقعی که چمدونشو میخواد ببنده شروع میشه حالا یا از موقعی که تور رو خریده ولی تو بعنوان تورلیدر سفرت از کی شروع میشه؟
_آقای شادفر واقعیتش اینه که خیلی از همسفرانمون وقتی سفرشون به عنوان مثال از یک دی ماه حالا من یک دی ماه ر مثال زدم چون امروز یکم هستش شروع میشه؛
_اجازه بدین که قبل از ادامه دادن؛ یلدا ر هم تبریک بگیم به همه همسفرامون و به همه دوستانی که دارن این اپیزود رو گوش میدن.
_ آخ تو شب یلدای منی...
_ نخون تو رو خدا شادفر الان کهیر میزنیم.
_آنقد دیگه شنیدم تو یکی دو روز گذشته؛ خود من تمام بدنم کهیر زده علی آقا هم که اول صبح ما ر بعد از یه شب یلدایی که تا نصف شب بیدار بودیم، آقای مخمل ما رو کشونده آورده استودیو؛ خلاصه مجموعه اپیزود رو تو همین یک دی داریم میگیریم. حرفت هم نصفه موند جواد جان، ببخشید، ادامه میدیم با جواد عزیز.
_پادکستی که بخواد بعد از طولانیترین شب ضبط بشه دیگه خدا میدونه که تهش چه اتفاقی میفته! اما واقعیتش اینه که وقتی که برای همسفرامون قراره که یک سفر رو از یکم دی ماه شروع بشه شاید برای تورلیدر این سفر از چند روز قبل و یا حتی چند هفته قبل آغاز میشه.
_گاهی اوقات حتی چند ماه قبل؛ مثل سفرهای خارجی.
_ بله مثل سفرهای خارجی این اتفاق میفته. واقعیتش اینه که تورلیدر سعی میکنه که با زنجیرهی تامین خودش با هتل با اقامتگاهش با رانندهای که اونجا در اختیارش قرار گرفته ارتباط برقرار بکنه و همه فضا و شرایط رو مهیا کنه برای داشتن یه سفر لذتبخش. انتظاری که از همسفرمون در ابتدای سفر داریم این هستش که همسفرانمون سفر ر بادقت انتخاب بکنن و بر اساس روحیه خودشون، شرایط فیزیکی خودشون و علاقهمندی که به اون مقصد دارن انتخاب بکنن. گاها پیش اومده همسفر ما یه توری به عنوان مثال تور ارسباران ر انتخاب میکنه و خوب شرایط فیزیکی برای بازدید از قلعه بابک نداره و زمانی که جلوی پلههایی میرسیم که قراره مسیر ر طی بکنه و به قلعه بابک برسیم یه جمله میگه که: کی قراره منو برسونه اون بالا؟
_ مگه تو به عنوان لیدر قرار نیست مسافرا ر کول کنی ببری بالا؟
_دقیقا آقای شادفر ما یک چوب جادویی داریم که به هر چیزی بزنیم در آن واحد میتونیم یک آسانسور داشته باشیم؛ یا میتونیم تاخیر هواپیما و کنسلی رو برطرف بکنیم.
_ این دیگه مشکل شما تورلیدرهاست جواد جان. مشکل مسافر و همسفر نیست باید بتونی همه مشکلات رو با اون چوب جادویی حل بکنی.
_ و اینکه انتظار میره که همسفرامون با خوندن جزییات سفر که گاها از طرف آژانس روی سایت قرار گرفته شده مطالعهی کافی داشته باشن که بتونن اون ر به درستی انتخاب بکنن.
_ جواد جان حالا گفتی که یک بخشی از اطلاعات از روی سایت برمیدارن؛ از چه طریقی دیگری میشه این اطلاعات رو دریافت کنن که آگاهتر بشن و بتونن بیشتر در ارتباط با جزئیات سفر اطلاعات داشته باشن؟
_ شیلا جان واقیعتش اینه که وقتی همسفرمون یک سفر ر انتخاب میکنه و قویا بعد از خوندن و مطالعه کردن جزئیات سفر اون سفرش رو انتخاب کرده، گام بعدی این هستش که من با همسفرمون در ارتباط خواهم بود حالا از راههای مختلفی که وجود داره؛ از طریق پیامک، تماس تلفنی و حتی ایجاد کانال توی فضای مجازی و اینکه حالا کاری ندارم یه وقتایی همسفرانمون برای عضو شدن تو اون کانالها خیلی مقاومت میکنن و خیلی باید بهشون اصرار بکنیم که حضور داشته باشن تا از شرایط سفر مطلع باشن، ما این ارتباط رو با همسفرانمون داریم تا بتونیم مقدمات سفر ر بهتر فراهم بکنیم که سفر لذتبخشتر بشه برای همسفرانمون.
_ مرسی و آرزو شما در این مرحله معمولا چه اتفاقاتی برات میفته؟ در حین اینکه دارین اطلاعات میدین به همسفرها.
_ والا شیلا جون اتفاق که خیلی زیاد میافته، ولی من مهمترین خواستهام و مهمترین در واقع نیازم قبل از اینکه سفر شروع بشه این که همسفرم با من تعامل داشته باشه و با من صادق باشه.
_نمیتونه کاظم باشه؟
_ نه! کاظم ر باید در حین سفر باشه.
_ آره دیگه چون آخر سفر هم میخوان رضا باشن الان باید صادق باشن.
_ پس نهایتا آرزو میخواد که همسفرها باهاش صادق باشن.
_ ببینید یه سری مشکلات هست که ما قبل از سفر میتونیم با دونستنش به راحتی حلش بکنیم. تا این که بریم وارد جریان تور بشیم و بعد ببینیم که خب الان شخص مثلا پانچو نداره یا هر چی.
_ واقعیتش اینه که مسافر خیلی وقتا آرزو جان دوست داره که لیدر کشفش بکنه.
_ قبول دارم ولی یه ذره از این اکتشافات کاش قبل از شروع تور انجام بشه.
_ آخه جواد جان باز اگه میگی کشف! ممکنه تعداد مسافر بیست و پنج تا سی نفر همسفر باشه برای من به عنوان تورلیدر کشف سی نفر آدم خیلی سخته. اجازه بده که این کشفیات خیلی دیگه وارد جزییاتش نشیم و ساده ازش بگذریم.
_خب آرزو انتظارت چیه؟ منظورت از اینکه دقیقا باهات صادق باشن یعنی چی؟
_ ببینید یه سری چیزا هست مثلا حساسیتهای غذایی! مثلا اگه عزیزی گیاهخوار هستن یا مشکلات جسمی دارن. من تو یه توری واقعا یکی از همسفرام گفت اگه بهت میگفتم پام هنوز تو آتله به من اجازه نمیدادی که بیام.
_ خوب مگه اجازه میدادی بیاد؟
_ خب قاعدتا نه! بعلاوه یه سری مثلا کفش مناسب ندارند یا پانچو ندارن مثلا پانچو رو میشه به راحتی قبل از سفر قضیهاش رو حل کرد ولی داخل تور ممکنه اذیت بشه.
_ خیلی باهات موافقم. یعنی واقعیتش اینه که ما اگه در مورد یه سری مسائل قبل از سفر بدونیم، هم در طول سفر چالش کمتری داریم هم امکان حل کردنش و پیش از سفر داریم.
_ یا حتی شیلا جان داروهای خاصی اگر که استفاده میکنن حتما باید به تورلیدر بگن. واقعیت همینه که تورلیدر مثل دکتر محرمه.
_ البته اینکه گفتی به عنوان طنز بین تورلیدرها گفته میشه. ولی خب ما میگیم که تورلیدر مثل دکتر محرمه.
_اگر شرایط جسمانی شون و شرایط فیزیکیشون رو برای تورلیدر شرح بدن و اگر مشکلی داشته باشن به لیدر توضیح بدن تو مواقع حساس، لیدر بهتر میتونه کمکشون بکنه.
_اینا رو گفتید من یه خاطره یادم اومد که بذارید درد دلمون شروع بشه دیگه. یه یادی بکنیم از نیما نوری از تورلیدرهای خوب دیگهمون توی دالاهو. اردیبهشت سال 402 یه سفری داشتیم برای ترکینگ ماسوله به ماسال. اون سفر اون کولهکشی هم داشت. تقریبا هر نفر حول و حوش چهارده پونزده کیلو کوله روی دوشمون بود. با 2 تا تورلیدر و بقیه همسفرها راه افتادیم و ساعت دوم سوم بود یکی از همسفرا گفت من دیگه نمیتونم بیام. واقعیتش نه راه پس داشتیم نه پیش؛ مسیرم شب قبل برف باریده بود راه پیش رو باید میرفتیم. کوله این دوستمون رو خلاصه تقسیم بر 3 کردیم؛ یکی از همسفران لطف کردن کمکمون کرد خلاصه نفری چهار پنج کیلو بار بهمون اضافه شد و بقیه راه ر رفتیم. اینو به عنوان یه درددل و خاطره گفتم در ادامه صحبت آرزو اینو اضافه بکنم که دقیقا یکی از نکات خیلی مهمی که قبل از سفر و حتی قبلتر از اون موقع خرید یه سفر و یک پکیج و باید در نظر بگیریم اصلا شرایط جسمانی ما هستش که آیا واقعا برای این سفر که ما داریم میریم شرایط و داریم یا نداریم. این سفر کولهکشی داره؟ و من میتوانم کوله رو بکشم؟ این به عنوان اولین نفر درد و دلمو گفتم تا بقیشو شما بگین. البته دومیش بود. ارسباران رو جواد گفته بود که قرار بود همسفرا ر کول بکنه!
_ بذارید سومیشو من بگم. تو یکی از تورها داشتیم از یه مسیری برمیگشتیم، توی شیب بودیم. من که آخر گروه میومدم دیدم یکی از همسفرای آقامون دراز به دراز زیر یک درخت افتاده! همزمان که داشتم آیتالکرسی میخوندم ختم قرآن نذر میکردم؛ شماره هلال احمر یادم میومد...
_ حالا خوبه شما اینا رو بلدی.
_ رفتم نزدیک؛ گفتم فلانی چی شده؟ گفت: ببین آرزو جون من بچه که بودم یه جراحی داشتم؛ یه تیکه از ریهمو برداشتن. حالا وقتی تو شیب راه میرم به قلبم فشار میاد. من دیگه از آیتالله کرسی شیفت کردم روی ختم قرآن. دیگه نمیتونستم کاری بکنم.
_ خیلی خب اجازه بدید؛ پس من یه جمعبندی بکنم این بخش رو. در حقیقت ما اطلاعاتی قبل از سفر در اختیار مسافرهامون میذاریم. برای اینکه سفر رو آگاهانه انتخاب کنند و در مورد همه جزییات کاملا اطلاعات داشته باشند که این مسایل و این موضوعاتی که ما در اختیارشون میذاریم معمولا شامل لوازم ضروری میشه که باید با خودشون بیارن. هشدارهایی که از قبل حالا چه در مورد هواشناسی چه در مورد اون مقصد بهشون میدیم. نوع وسیلهی نقلیه مدت زمان و نوع پیمایششون مدت زمان پروازشون و همه حتی وعدههای غذایی که ممکنه در طول این سفر بخوان میل کنند یا مهمان ما باشن یا مهمان خودشون. در هر صورت همهی این اطلاعات بهشون داده میشه و انتظارمون اینه که از این اطلاعات بیتفاوت نگذرند و بهشون دقت کنن.
_ پس بازم به قول تو، من توی یه جملهای داخل پرانتز جمعبندی بکنم؛ ما تورلیدرها خواستهمون این هستش که مسافرا قبل از سفر، اطلاعات و جزییات سفری که خرید کردن و اگر موقع خرید از آژانس حتی به هر علتی کامل مطالعه نکردن، با اطلاعاتی که ما قبل از سفر بهشون میدیم حتما حتما همراه بشن و با اطلاعات کامل سفر رو شروع بکنن.
_ میشه به جای بازی از این معبد کیومیزو بریم خرید بکنیم؟ معبد یونسکو که چیزی نداره.
_چرا آمفی تئاتر تونس شبیه آمفی تاتر ایتالیا نیست؟!
_لیدر من گم شدم بیا منو پیداکن.
چرا اینجا فیری شاپش کمه؟
_ لیدر چرا این مسیر الیمستان رو آسفالت نکردین شما؛ همش ما باید توی گِل و شُل راه بریم.
_ میشه به جای بازدیدمون بریم بازار خرید کنیم؟
_واقعا براتون متاسفم؛ هواپیماتون تاخیر داره!
_به من گفتن برزیل مثل تایلنده. نمیدونستم اینطوری نیست.
_خب من میخوام که این بخشو با یک سوال شروع کنم؛ آقا وقتی میگیم ساعت 9 یعنی چی؟
_تو میخواستی 9:30 راه بیفتی گفتی 9 من که میدونم تو میخوای نه و نیم راه بیفتی.
_اهمیتِ زمان در سفرهای گروهی چرا مهمه و چرا اینقدر داریم روش تاکید میکنیم؛ به خاطر اینکه لیدر شما، راهنمای تور شما، از قبل با سایتهای مختلف هماهنگ کرده با رانندهها هماهنگ کرده با رستورانها هماهنگ کرده برای اینکه در یک زمان مشخصی به اونجاها برسیم و تداخل نداشته باشیم با برنامههای دیگه با تورهای دیگه و خیلی از موضوعات دیگه. بنابراین وقتی شما پنج دقیقه حتی پنج دقیقه از اون برنامه عقبتر سر قرارتون حاضر میشید تمام برنامه اون سفر ر به صورت دومینووار به هم میریزید.
_اینو گفتی شیلا پنج دقیقه! من این مثال رو تو همهی سفرهامون اول سفر اشاره میکنم؛ بد نیست اینجا اشاره بکنم وقتی که یه همسفری پنج دقیقه دیر میاد و یه گروه سی نفره هست دیگه پنج دقیقه نیست؛ از نظر ریاضی شاید پنج دقیقه باشه ولی واقعیتش داریم وقت سی نفر رو تلف میکنیم و میشه صد و پنجاه دقیقه و همونجور که تو اشاره کردی این سی نفر به احترام اون یه نفر منتظر شدن و دو تا برنامه ریخته شده به هم و نهایتا به قول تو دومینووار تا آخر اون روز ممکنه حتی ممکنه تا روزبعد تحت تاثیر قرار بده برنامه رو.
_البته آقای شادفر این نکته رم اضافه بکنم که حتما ما لیدرها درک میکنیم که ممکنه گاهی اوقات یک سری اتفاقاتی برای همسفرانمون رخ بده که تو کنترل اونها نیست و باعث بشه چند دقیقهای رو سر قرار دیرتر برسن. ولی اینکه اول صبح میخوایم ساعت 9 حرکت بکنیم و یک نفر هنوز نیومده تو جمع ما و دنبالش میگردیم و در نهایت میبینیم توی رستوران هتل نشسته و مشغول خوردن صبحانه است و با این جمله که اگه پنج دقیقه دیگه مسافرا ر سرگرم بکنی من اومدم، دیگه نمیدونم باید اینجا چیکار بکنم؟!
_خب معلومه اون چوب جادو که اشاره کردی باید اینجا رو بکنی.
_زمان رو بیارم عقب.
_ جواد کاش به اینجا ختم بشه. همیشه یه وقتایی مثلا برای یه موضوعی ما میایستیم بین راه، بعد میگیم مثلا ساعت هشت و نیم بیاید؛ یه عزیزانی وقتی یه ربع دیر میان میگن که: لیدر من فکر کردم که ساعت یه ربع به نه مثلا گفتی همه متوجه شدن که هشت و نیم و فقط ایشون اشتباه شنیده.
_شما باید زمان سنج وصل کنی به مسافر.
_شما زمان اعلام میکنی امضا نمیگیری از مسافر؟
_فکر کنم میگن تور لیدری همش درسه ها.
_من باز یه جمعبندی بکنم؛ خواستهمون از همه همسفران اینه که با رعایت کردن اون زمان، هم به خودشون احترام بذارن هم به بقیهی همسفران و باور کنید که این دیر کردنها گاهی باعث میشه که به یک رستوران زمانی برسیم که خب مشتریهای دیگهای داره و مهمانان دیگری داره و نمیتونه درست به ما سرویس بده فقط به خاطر اینکه ما دیر رسیدیم و سر وقت نرسیدیم. حتی یه وقتایی سایتهای بازدید تا یک زمانی باز هستند و دیرتر اگر برسیم نمیتونیم بریم اونجا ر بازدید کنیم. به خصوص در سفرهای خارجی، اتوبوسهامون در اختیار کارگزار هستند و بیشتر از یک ساعتی اصلا در اختیار ما نیست. خب این از بحث زمان. جواد یه نکتهای ر اشاره کردی گفتی ما معمولا سعی میکنیم که همسفرها رو درک کنیم، همسفرها چقدر ما ر درک میکنن؟
_واقعیتش اینه که شیلا جان تورلیدر گاهی اوقات دیرتر از همه میخوابه و زودتر از همه بیدار میشه؛ کلا در طول تور هم ممکنه که بافشار و تنشهای زیادی روبرو باشه. این خواستهای که داریم از همسفرامون این هستش که دیگه تنش و فشار بیشتری روی تورلیدر واقعا نذارن و واقعیتش اینه که باید یه مقدار هم شرایط تورلیدر ر درک بکنن. این که ما ازش انتظار داریم که برنامهی گشت روزانمون مثلا در ساعت هفت و نیم هشت غروب تموم شد و به هتل رسیدیم مجددا تورلیدر ما ر همراهی بکنه و تا پاسی از شب در کنار ما باشه باید به این توجه بکنیم که علاوه بر استراحتی که میخواد داشته باشه حتما باید برنامهی روز فرداش ر هم هماهنگ بکنه که خدایی نکرده مشکلی نداشته باشه. واقعیتش اینه که تورلیدر انرژی روز بعدش ر از استراحتی که روز قبل داره به دست میاره و واقعا نمیتونه یک پاور بانک همیشه همراه خودش داشته باشه که اگر انرژی کم شد بتونه پاوربانک به خودش وصل بکنه.
_انقدر غر میزنه جواب ایلان ماسک ایشالا به زودی یه ربات تورلیدر تولیدمیکنه نه خسته میشه نه میخوابه نه میخوره نه انرژیش میوفته، اصن نیاز به هیچی نخواهد داشت. اون موقع شما تورلیدرها میشینید تو خونهتون اینقدر هم غر نمیزنید.
_ هر لحظه از شبانهروزم که بهش زنگ برنی پاسخد میده.
_ایلان ماشک به مین چیزا فکر کرده داره ربات واسه تورلیدری میسازه. شما دیگه میشینید خونتون.
_مسیله اینجاست که ما در طول مسیر مرتب باید حواسمون باشه که مسیر ر گم نکنیم. با راننده هماهنگ باشیم. حالا کارهایی از این قبیل انجام بدیم. در صورتی که خب حتی همسفرهای ما میتونن اون لحظه از مسیر لذت ببرن، استراحتشون رو حتی بکنن و خلاصه خیلی دغدغهای احتمالا ندارند و گاهی هم پیش میاد که ما داریم در مورد یک موضوعی صحبت میکنیم و حالا مقصدی ر توضیح میدیم یا جایی که بهش میریم رو توضیح میدیم و دوستان بزرگوار یا خوابن یا سرشون تو گوشیه.
_ شیلا اینو گفتی؛ واقعیتش من الزاما نمیتونم بگم که حتما باید همهی همسفرا وقتی تولیدر داره توضیحاتی ارایه میکنه همه شیش دنگ حواسشون باشه. چون ممکنه بعضیا خسته باشن یا بعضی از همسفرامون موضوع مورد علاقشون نباشه یا یه کار واجبی پیش اومده. من قضیه ر خیلی صفر و یک نمیبینم. اما درد دل دیگهای ر اشاره بکنم به این مضمون که ما تورلیدرها همونجوری که اول صحبتها اشاره کردی یکی از وظایف اصلیمون تفسیر و توضیح و ارایهی مطالب در مورد اون سفر هست. میخواد آثار باستانی باشه میخواد شهرگردی باشه و یه بافت تاریخی یا طبیعت باشه حالا هر چیز دیگهای که داریم ازش میگذریم و قراره اونجا ر بشناسیم و این وظیفهی من هست اون شوق و علاقه و انرژی که گذاشتم واسه اون آثار و جاذبه، توضیحاتو به همسفران ارایه بکنم. اجازه بدید صحبتمو با یه نقل قولی صاحب تبریزی ادامه بدم، صائب تبریزی میگه مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد. واقعیتش ما برای توضیح دادن اون جاذبهها خب درسشو خوندیم، تخصص ماست، ممکنه قبل از یک سفر چندین و چند کتاب مطالعه کرده باشیم، مقالات مختلفی که مرتبط با اون موضوع بوده، فیلمها و مستندات و خیلی مسایل دیگه تا بتونیم تو اون سفر اون تفسیر و توضیح رو تو اون سفر به خوبی ارایه بدیم و بعد من دارم توضیح میدم میبینم که خدمتتون عرض بکنم که طرف به قول تو شیلا، خوابه یا اصلا توجه نمیکنه و واقعیتش من اونموقع میفتم به قول جواد دیگه انرژی برام نمیمونه که بخوام ادامه بدم.
_واقعیتش اینه آقای شادفر فقط این بیحالی و بی انرژی همسفرانمون گاهی اوقات نیستش که ممکنه لیدر رو از اون هیجان و از اون شوری که داره و انرژیای که داره بخواد یه مقدار دور بکنه؛ گاهی اوقات داریم به سمت یک سایت تاریخی میریم که بازدید بکنیم مثلا توی برزیل هستیم داریم میریم به سمت مثلا مجسمهی مسیح منجی و میخوایم اونجا ر بازدید بکنیم، طبیعتا حتما نکاتی راجب اون سایت میخوایم به مسافران و به همسفرمون بگیم و توضیح بدیم. اما یه سوالاتی هستش که از سمت همسفرامون کاملا نامناسب و توی شرایط نامناسب داره پرسیده میشه. این که همسفرمون شاید اون لحظه میخواد بدونه که شب برنامه چیه یا فردا قراره دوباره بریم کجا رو بازدید بکنیم و این پرسشهای نامناسب ممکنه که کلا رشتهی کلام رو از دست تورلیدر خارج بکنه. یا وقتی که وارد هتل شدیم قراره من زمانی ر داشته باشم که بتونم اتاقها ر سریعتر بگیرم به همسفرانمون بدم که سریعتر وارد اتاق بشن. گاهی اوقات همسفرمون بابت پرسیدن این که رمز وای فای چیه؟ زمانیکه از استخر میتونیم استفاده بکنیم چه زمانیه؟ حتما اینها توضیح داده میشه حتما این اطلاعات در کانالی ایجاد کردیم گذاشته میشه ولی واقعیتش اینه که تو اون زمان ممکنه که یه مقدار تمرکز تورلیدر رو به هم بزنه و کارش رو به تاخیر بندازه.
_یعنی جواد تو وقتی داری چکاین میکنی و سی تا مسافر داری کارشو انجام میدی من ازت نخوام برای من به فرض نوشیدنی بگیری؟!
_حتما این کار رو که انجام میدم؛ حالا نوشیدنی هم آقای شادفر زیاد تاکید میکنن چون فکر میکنم همسفرامون وقتی خارج از ایران سفر میکنن، خیلی تاکید رو این مورد دارن. حتما این کار انجام میشه.
_ولی من نخوام اون موقع اتاقم وقتی طبقه دوازدهمه طبقه بیست و پنجم بشه؟!
_آخ آخ آقای شادفر واقعا تعویض اتاق نمیشه همونموقع که دارین چکاین میکنین...
_ نمیشه همونموقع پاسپورت منو پس بدی؟
_ سوالاتی از این دست که آقای شادفر گفتن... من واقعا کم آوردم آقای شادفر.
_ میشد تجربه رو تو چشمای آقای شادفر دید واقعا.
_ داشتم ادامه می دادم به نظرم میاد اگه بیشتر ادامه میدادم آقای شادفر میگفت واقعا نمیتونی این کارا ر بکنی؟! بلند شو از همین در برو بیرون.
_ دقیقا یه جایی اکثر تورلیدرها خیلی تحت فشار خیلی زیادی هستن موقع چک این هتل هست. همسفرها خسته، بیست نفر سی نفر رسیدن، پاسپورتا ر داریم میگیریم و خب هر کسی بالاخره طبق سلیقه خودش ممکنه یه سری عدم تطابقهایی ر ببینه و بیاد سراغ تورلیدر ولی به قول گفتنی تورلیدر باید در آن واحد چندین و چند معضل ر حل بکنه. یا این پرسش نامناسب که گفتیم مثلا من تو رستوران منو رو دادم و غذا ر دارم هماهنگ میکنم. بعد مثلا طرف میگه لیدر امشب کی میریم بیرون؟ بذارین ناهارمو من بدم، کارهامو انجام بدم، برنامه رو میگم حتما. برگردم به جواد دوباره، پس نهایتا درد دلتو بابت پرسش نامناسب در بعضی اوقات هم برای زمان نامناسبه.
_دقیقا آقای شادفر؛ داستان اینجاست که وقتی شما همونطور که گفتید، دارید توی رستوران منو ر تهیه میکنی برای همسفرانمون که بتونن غذاشونو میل بکنن و کارشونو انجام بدن و همسفرمون اون لحظه داره از برنامه فردا از شما سوال میپرسه و دقیقا تایمی که شما دارید درباره برنامه فردا صحبت میکنید، مسافر توی اتوبوس گرفته خوابیده، این که این تناقضاتی که توی برنامه دارین باعث میشه که انرژی لیدر هم بیشتر گرفته بشه و یک مطلب ر مجبور بشه چندین بار و برای چندین مسافر توضیح بده.
_میخوام خون گریه کنم یعنی.
_ گریه کن.
_پس خواهشمون واقعا اینه که همسفرامون یکم صبورتر باشن و پرسشها و درخواستهاشون ر بذارن توی موقعیتهای بهتری بپرسن و گاهی هم انتظاراتی دارن که واقعا ما در پاسخ دادن به اونها میمونیم.
_شیلا جون گفتی صبوری و انتظارات؛ میخوام یه درد دل جدید ر بابش ر باز بکنم. اونم اینه که عزیزای دلم گرم بودن هوا، سرد بودنش یا گفته بودیم بارون میاد، نمیاد الان یا مثلا آب و برق هتل قطع میشه واقعا دست تورلیدر نیست.
_ یعنی واقعا قطعی برق هتل ر مثل دولت خودمون از طریق پیامک به همسفرامون اعلام نمیکنی؟
_من باید اعلام کنم ببخشید، ولی حالا تاخیر پروازها، کنسلی پروازها ر چیکار کنم؟!
_قطار دیر میاد؟!
_اونم تفصیر شماست.
_ حرکت نکردن شناور وقتی دریا مواجه؟!
_اونم مسئولش تورلیدره.
_ چو دانی و پرسی سئوالت خطاست.
_ من از همین تریبون بابت آلودگی آب و هوای این چند روزه عذرخواهی میکنم.
_ بذار خیالتو راحت کنم تمام ناترازیهای که توی آب، برق، گاز هر چی تو این مملکت داریم همه زیر سر تورلیدراس.
_ آقای شادفر تو تایم کارناوال سفر کرده بودیم به برزیل و اینکه خب تو تایم کارناوال که سفر میکنید، به هرحال خیلی شلوغه و ممکنه به هر حال چند دقیقهای اتوبوس دیرتر برسه، ممکنه پروازها تاخیر داشته باشه. این که فرمودید اینا تو کنترل ما نیست، شاید باورتون نشه ولی تو اون زمان یکی از همسفرانمون یه نکتهای ر بهم گفت که مرزهای اعتماد به تورلیدر و آژانس رو کامل جابجا کرد و گفت که این شما عمدا تاخیر توی پروازها و دیر رسیدن اتوبوس به فرودگاه ر ایجاد کردید که گشتی برای ما توی این شهر درنظر نگیرید!
_ مگه گشتم داشته؟
_نداشت؛ ولی کلا گفت که اینو به این دلیل شما نذاشتید که تاخیر ایجاد کردید.
_ولی صادقانه بگم یه سری چیزا هستش که واقعا در دست ما نیست دیگه برای حل کردنش مثل مثلا همین هتل، شناور و تاخیر پرواز و کنسلی پرواز و اینا، من به عنوان تورلیدر تمام تلاشم ر میکنم که شرایط خیلی راحتتر و آسونتر بگذره یا حتی اگر بشه حل بشه اما واقعیتش اینه که ممکنه نتونم و اینجاست که یکمی بازم صبوری همسفرها ر درخواست میکنم.
_اینو گفتی آرزو بذارید من در ادامه همین موضوع رو ادامه بدم و به یک شکل دیگه اشاره بکنم. تو اپیزود سوم و چهارم گفتم، توضیحات کامل رو ارایه کردم در مورد انتخاب مقصد سفر و مجری تور و همینطور تفاوتهای سفرهای گروهی و شخصی. داخل پرانتز بگم اینم بد نیست؛ سفر اصلا همین پیشبینی ناپذیر بودن اونه. این قضیه فقط و فقط هم برای سفرهای گروهی و تورها نیست. شما سفر شخصی هم برید ممکنه ماشینتون پنچر بشه، ممکنه هتلتون دیر چکاین بکنه. ممکن آب هتلتون قطع بشه و خیلی شبیه به این اتفاقاتی که قطعا تو سفر شخصی هم پیش میاد. من واقعیتش همون جاییکه اشاره کردم همراه با همسفران هستیم؛ از همسفران انعطافپذیری و طلب میکنم. یعنی چی؟ وقتی این اتفاقات پیش میاد، مسافر و همسفرای ما حقشون هست که پیگیر بشن و رفع این مشکلات رو بخوان. واقعیت بعضی از این مسایل تو حوزهی اختیارات ما نیست و ما به عنوان واسطه و رابط میریم که این مشکلات رو حل بکنیم. بذارید بازم با یه خاطرهای اینو جمعبندی بکنم. تو یکی از سفرها، بیست و چند تا مسافر همراه من بودند و قرار بود ساعت هشت و نه صبح بهتره دقیق تر بگم 9 صبح، اتوبوس بیاد دنبالمون بریم برای یه گشتی و اتفاقا از شانس مترو هم تو همون هتل زیر خود هتل بود و اتوبوس به جای اینکه هشت و نیم اونجا باشه نه شد نیومد و من از دیشبم هماهنگ کرده بودم؛ نهایتا سرتو درد نیارم. بهشون زنگ زدمو گفتش که واقعیت اتوبوس خراب شده و ممکنه درست شدنش دو سه ساعتی طول بکشه و بعد از شانسمون گشت و جاذبهای که میخواستیم بریم راحت با مترو میشد رفت. به همسفرها گفتم که دوستان، ماشین خراب شده و مترو هم همین زیره، با همدیگه مترو سواری میکنیم. میریم گشتمونو انجام میدیم، بعد تا اتوبوس برسه و ما بقی گشت رو انجام میدیم. اکثریت همسفران همراه و همدل حتی تو خرید بلیط به من کمک کردن و همراه شدن اما یه چند تایی از همسفران اصرار که آقا اتوبوس اصلا باید اینجا باشه. اتوبوس نباید خراب بشه و ما با مترو نمیایم. واقعیتش من و خیلی از همسفران همراه شدن با من که بابا اتوبوس خراب شده، این اصلا کاریش نمیشه کرد. یا باید وایستیم اینجا و خب یه راه حل دوم اینه که با مترو بریم و نهایتا میخوام بگم که واقعیتش خیلی جاها همسفرها همراه میشن و اسم اینو من گذاشتم انعطافپذیری در مقابل شرایطی که واقعیتش در حوزهی اختیارات ما نیست. همراهی همسفرا تو اون موقعیتی که من داشتم خیلی انرژی بخش بود و مشکل منو حل کرد.
_دقیقا مشابه این تجربه ر من توی یکی از سفرهای کلوتهای شهداد داشتم. با این تفاوت که اونجا همه همسفرها همدل بودن. یک ربع مونده برسیم برای بازدید غروب کلوتهای شهداد که همتون میدونید چقد قشنگه.
_قشنگتر از غروب رباتکریم؟!
_یه ربع مونده برسیم. هر لحظه ممکنه که غروب رو از دست بدیم، چرا؟ چون اتوبوس خراب شده و من در گیرودار بودم، سراسیمه که تمام تلاشم رو بکنم یا اتوبوس درست بشه یا جایگزین پیدا کنم که یکی از همسفرا گفتش که خانم چرا خودتو ناراحت میکنی بیابون به این بزرگی همینجا میشینیم غروب رو میبینیم. این صحبت ایشون که با همراهی و تایید بقیه همسفرها همراه بود طوری به من انرژی داد که تا آخر اون سفر حالم خوب بود که به هر حال همه تو تیم منن و با هم داریم یه کاری ر انجام میدیم.
_یعنی انرژی مناسب در زمان مناسب، در مکان مناسب.
_ میخندین؟!
_ آقای فردرپوس میخنده؟
_ میخوام یه درد دلی بکنم که با هم بشینیم گریه کنیم. دقت کردین بعضی از همسفرا لیدرها ر و حتی بعضی از همسفرای دیگه ر به عنوان تراپیست اشتباه میگیرن! اصلا بیاین با هم بررسی کنیم که واسه چی داریم یه سفر رو میریم؟ واقعیتش اینه که ما وقتی یک برنامهی سفری رو برای خودمون میریزیم هدف اصلیمون این هستش که از تنشهای زندگی روزمرهمون جدا بشیم از اون استرسها، اضطرابها یه ذره رها بشیم و فراغت پیدا کنیم. ما متوجه هستیم که به هر حال همه ما آدما تو زندگیمون چالش داریم. ممکنه داریم یک سوگی رو تحمل میکنیم یا پیچیدگیها و سختیهایی داره زندگیمون که میایم چند روز سفر تا از اونها فراغت پیدا بکنیم. اما این به این معنی نیستش که شما توی سفر این فرصت دارید که اون سوگتون ر اون مسالهتون رو و اون چالش زندگیتون ر و تمام مشکلات زندگیتون ر بخواید قسمت بکنید با همه همسفرها یا حتی با تور لیدرتون. در حقیقت تور لیدر وظیفهاش اینه که به یک اندازه مساوی در خدمت همه همفرها باشه و واقعا توانایی و شرایط اینو نداره که بخواد تمام مدت بشینه پای درد و دل شما. بهتره اینطوری بگم که شما وقتی که اون سفر تشریف میارید دوتا انتخاب دارید؛ یا اینکه بشینید به غمهاتون و غصههای زندگیتون فکر کنید یا تصمیم بگیرید که در اون لحظه خوش بگذرونید و انرژی مثبت بدید به بقیه مسافرها یا حداقل انرژی منفیتون رو دیگه در طول تور بین هم سفرها قسمت نکنید.
_خب بریم به یه بخش دیگهای از این درد دلای تورلیدرها. برای خود من به عنوان تورلیدر خیلی اوقات پیش اومده که ما تورلیدرها ر به عنوان یه جورایی بگیم حالا خدا حساب میکنن همسفرها. کوچکترین اشتباه ما یا اولین اشتباه ما در واقع آخرین اشتباه ما محسوب میشه از جانب اونا. ظاهرا از نظر همسفرها ما اصلا نمیتونیم اشتباه کنیم. جواد تو بگو از خاطراتت، از این درد دلها و مسایلی که باهاش داشتی. چطور درگیر شدی؟
_واقعیتش اینه آقای شافر تورلیدر هم مثل هر انسان دیگهای و مثل هر متخصص و کارشناس دیگهای میتونه اشتباه بکنه. اما چون عاشق کارشه تلاش میکنه که این اشتباه ر به حداقل برسونه که خدایی نکرده جبران ناپذیر نباشه. ولی اینکه انتظار داشته باشیم از تورلیدرمون که همه چیز ر بدونه و روی همه مسایل و همه شرایط تور کاملا مسلط باشه بدون اینکه کوچکترین اشتباهی داشته باشه، یه مقدار انتظار بیش از حدیه. به عنوان مثال توی سفر ژاپن و زمانی که شما به توکیو سفر میکنید یک دنیاییه زیر اون شهر که حالا خط مترو قرار داره و اینکه واقعیت تصمیم میگیری شما از ورودی A1 وارد مترو بشی و از خروجی مثلا به عنوان مثال A6 خارج بشی ولی در نهایت از D2 خارج میشی و اینقدر اونجا سر در گم کنندهاس که گاهی اوقات حتی تورلیدر محلی هم شاید اونجا دچار اشتباه بشه. با یک سری از جملات همسفرامون ما مواجه میشیم که مگه تا حالا اینجا سفر نکردی؟! مگه اولین بارته داری میای؟! پس چرا نتونستی درست مسیر رو تشخیص بدی؟!
_ در ادامه صحبتت جواد، بذار من اینو با یه مثال تکمیلش بکنم. مثل این میمونه که ما که ساکن تهران هستیم از ما انتظار داشته باشن که ما کل شهر تهرانو بشناسیم! آیا شدنیه؟! منطقا نه. خب هیچ کدوم از اهالی ساکن تهران نمیتونن مدعی بشن که تمام کوچه پس کوچههای تهران ر میشناسن. ما هم تورلیدرها به عنوان کسانی که عازم یه مقصدی میشیم خصوصا مقاصد خارجی، ممکنه واقعا سالی یکبار یا دوبار بیشتر به اون مقصد نریم. واقعیتش نمیشه از من تورلیدر انتظار داشت که همهی کوچه پس کوچهها و همهی ایستگاههای مترو رو و خیلی از جزییاتی که تو اون شهر اتفاق میفته حتی اگر فرض بگیریم هیچ تغییر و تحولی هم تو اون شهر اتفاق نیفتاده باشه، تو خاطرمون داشته باشیم. رو این حساب اشتباهات کوچیکی شبیه به این مورد که تو گفتی جواد، در سفر به ما ببخشند لطفا. دیگه خیلی هم سخت نگیرن.
_گاهی موضوع اینه که حتی اشتباه هم نیست بعضی وقتا از ما لیدرها انتظار دارن که همه غذاهای رستورانهای اون شهر رو خورده باشیم یا تست کرده باشیم و بتونیم بر اساس سلیقه و ذائقه همسفرامون بهشون پیشنهاد غذایی بدیم. به خدا نه ما میدونیم که شما چه غذاهایی دوست دارید نه اصلا فرصت این رو داریم که همهی غذاهای رستورانو تست کنیم.
_ شیلا گفتی رستوران، من میخوام برگردم به یه مساله دیگهای که دارم توی تورها، اونم اینه که ببینید ما وقتی که با تور سفر میکنیم شرایط با سفرهای فردی و خانوادگی متفاوته. مثلا من اگه خودم سوار ماشین خودم باشم بخوام برم سفر، هر رستورانی دلم بخواد وایمیستم برای ناهار. اما برای تور چنین چیزی امکان نداره. ممکنه که اون رستوران تعداد صندلیاش کم باشه، خدماتش کند باشه یا هر چیزی؛ ما نتونیم که در خدمتتون باشیم در اون رستوران. یا مثلا داریم توی اتوبان میریم برف میباره میخوان که عکس بگیرن. من اگه با ماشین خودم باشم شاید یه جایی رو پیدا بکنم که بایستم ولی با اتوبوس خطرناک میشه. اینا مسایلی هست که من میخوام ازش استفاده کنم برم سراغ این که بگم ما توی تور گروهی، تو سفر گروهی، باید به همسفرای دیگه و به حقوق همسفرای دیگه و به حقوق اون تور و افرادی که اونجا هستن احترام بذاریم. مثلا توی اتوبوس بعضیا دوس دارن آهنگی که خودشون میخوان پلی بشه همیشه! یا مورد بوده یه نفر میگفت کنار من کسی نشینه، میخوام پامو دراز کنم. اینا مسایلیست که جز رعایت حقوق همسفر میشه.
_اینکه آرزو گاهی اوقات انتظار دارند زمانی که همه در حال استراحت هستند، یک بازی گروهی داشته باشن و طبیعتا بازی گروهی انتخاب میکنند که سر و صدای زیادی توش داره.
_علاوه بر اینکه باید حق و حقوق همسفرامون ر رعایت بکنیم؛ به جامعهی میزبان و جامعهی محلی هم باید احترام بذاریم. یکی دیگه از موضوعاتی که معمولا توی سفر برای ما پیش میاد؛ اینه که ما لیدرها تلاش میکنیم که رسالت سفرمون ر به همسفرامون یادآوری کنیم. این که سفر مسئولانهای داشته باشیم و کمترین آسیب به محیط زیست به جامعهی میزبان بزنیم. متاسفانه بخصوصا در این سالهای اخیر خیلی متداول شده که به حیواناتی که رها شدن در طبیعت حتی دامها، شروع میکنن غذا دادن!
_یعنی شیلا ما به سگهای ولگرد غذا ندیم؟!
_اون ها که فرشتههای آسمانی هستن. ولی ای کاش فقط به سگهای ولگرد ختم بشه. متاسفانه به گاو و گوسفند و انواع دام و اینها هم دارن غذا میدن!
_فردا مدافعین حیوانات یک اعتراضی نسبت به شما خواهند کرد.
_یا حتی پیش میاد که باقیمانده غذاشون رو توی طبیعت رها میکنند، به این امید که خب دیگه خرسها و باقی حیوانات طبیعت میان از این غذاها استفاده میکنن.
_ازشون هم میخوایم غذاشونو ببرن میگن گذاشتیم بری خرسها و گربهها و...! فکر می کنم راه حلش این باشه که ما به همسفران نگیم که به حیوونا غذا ندید. باید یه تابلویی اونجا نصب کنیم برای این حیوونای اهلی و وحشی که لطفا از دست همسفران غذا نگیرید! فکر کنم مشکل بهتر حل بشه.
_واقعا فک میکنم که مسئله راحتتر حل بشه. به خاطر این که ما هر چقدر سعی میکنیم توضیح بدیم که با این کارشون چقدر در دراز مدت میتونن آسیب بزنن به چرخه حیات و زندگی حیوانات ولی متاسفانه باور نمیکنند و فکر میکنن که ما دشمنی دیرینه با اون حیوونا داریم. حتی از ما میخواین که توی طبیعت آتیش روشن کنیم. خب واقعا ما مثل شما دوست داریم چای ذغالی بخوریم، دوست داریم کباب بخوریم توی طبیعت، ولی اگر شرایط جایی مهیا باشه ما خودمون این فضا ر ایجاد میکنیم. اما اصلا اجازه نداریم که هر جایی توی طبیعت آتش روشن کنیم و دیسکو راه بندازیم تو طبیعت و بخوایم اونطوری بهش آسیب بزنیم.
_ این مشکل شما تورلیدرهای دالاهو هست. بعضی تورلیدرها و مجریا تو طبیعت دیسکو میزنن و دارن آتیش درست میکنن، خلاصه هر بلایی دلت بخواد سر طبیعت میارن. شما زیادی سختگیری. _بله فکر میکنم حساسیتهای ما زیاده. تازه این مواردی که اشاره کردی فقط به طبیعت هم ختم نمیشه. گاهی میبینیم که دوستان و همسفران عزیز به خصوص حالا با این عکسهایی که در فضای مجازی پخش میشه، توی روستاها توی شهرهای کوچیک توی جاهایی که به هرحال دورتر از پایتخت یا شهرهای بزرگ هستند متاسفانه با پوشش نامناسب میرن و ما هر چقدر بهشون هشدار میدیم که دوست عزیز شما با این پوششهای نامناسب درسته که میخوای دو ساعت عکاسی کنی اما بسیار بسیار تاثیر بدی روی فرهنگ اون جامعه محلی میذاره. متاسفانه باز یه سری چیزها باب شده مثل کمک کردن بیرویه به برخی مردم محلی و کودکانی که حالا توی مناطق دورافتادهتر هستن و اونها شرایط زندگیشون خیلی خیلی متفاوتتر از ماست و این مساله باعث میشه که میرن به سمت تکدیگری و فکر میکنن که هر وقت مسافر پاشو تو اون منطقه میذاره موظفه که یک پولی به هیچ دلیلی بهشون بده.
_خب پس چجوری فالوور بگیرن! باید از این فیلم این تیپی درست بکنن در حال کمک کردن به افراد نیازمند و محروم. بعدشم بتونن فالوور بگیرن. اینم یکی از بلاهایی هست که متاسفانه شبکههای اجتماعی سر شغل ما تورلیدرها آورده.
_در صورتی که ما خودمون همیشه راهنمایی میکنیم و میگیم که اگر که میخواید تاثیر مثبتی رو اون جامعهی محلی داشته باشید بهتره از صنایع دستیشون استفاده کنید؛ خوراکیهای محلیشون رو خریداری بکنید. اما تا جایی که میتونید آسیب کمتری به اون منطقه بزنید.
_ شیلا بذار من با یه درد دله دیگه موضوع ادامه بدم. یکی از مسایلی که خاطرات زیاد داریم ما تورلیدرها، سفرهای داخل ایران نیست و خارج از کشور هم گاهی اوقات یپیش میاد. درخواست یک سری مسایلی که قوانین اون جامعه و اون کشور تعارض داره میتونه واقعا هم برای من تورلیدر دردسرساز باشه و هم برای همسفرا. با چند تا مثال بهش میپردازم. مثل این که داخل کشور ما به هر علتی نوشیدنی الکلی ممنوع هستش و خب توی سفرها پیش میاد که برخی از همسفرا با خودشون میارن! گاهیاوقات حتی از تورلیدر درخواست کمک میکنن برای تهیهاش! خدمتتون عرض بکنم که این موضوع توی کشور ما به هر علتی درست یا غلطش هم مورد بحث من نیست، خلاف قانون است و واقعا میتونه تبعات سنگینی برای همسفرا و تورلیدر داشته باشه و سفری که قرار بود دور هم خوش بگذره واقعا برای همه زهر بشه. یه خاطرهی دیگه هم از خارج از کشور بگم، مثلا توی کشور ارمنستان و شهر ایروان، دو سه سال پیش، توری داشتم و خوردیم به اعتراضات خیابانی داخل شهر ایروان که بر علیه رییس جمهوریشون داشتن تظاهرات میکردن و خب پلیس و گارد امنیتی هم بودن؛ چند تا از همسفرامون به شوخی و تفریحی رفتن داخل جمعیت و شروع کردن به فیلم گرفتن و حتی شعار دادن! البته که شعارهای فارسی میدادن! خیلی سریع به دوستان گفتم که از گروه معترضین جدا بشن. واقعیتش ما نمیدونیم اونجا رفتار پلیس با معترضین چطور هست و واقعا میتونست منجر به دستگیری بشه. تا ما بیایم ثابت بکنیم که نه سر پیاز هستیم نه ته پیاز واقعا میتونست دردسرساز بشه. اتفاقا جواد از خاطرهی فابلاهای برزیلت میتونی بگی. محلهای که یه جورایی شاید بگیم ممنوعهاست. در این خصوص باید خاطر داشته باشی.
_دقیقا جزو محلههای فوقالعاده خطرناک هستش که توی برزیل وجود داره و مسافر خیلی علاقهمند هست که به این مناطق سفر بکنه و گاهی اوقات وقتی که به مسافر اطلاعرسانی میشه که برای این سفر هر آنچه که ارزشمنده با خودت داری همراه خودت نیار و با یک فرد مطمئن یعنی با یک لیدر محلی مطمئن به اونجا سفر بکن. گاهی اوقات میبینیم که با بیشترین حالتی که میتونه همه چیز همراه خودش داشته باشه، انواع و اقسام دوربین، موبایل و خلاصه جواهراتی که میتونه همراه خودش داشته باشه تو این محلهها حاضر میشه.
_پس یه جمعبندی بکنم. واقعیتش این درخواستها ممکنه توی سفرهای شخصی برای یک گروه دو یا سه نفره، مسئولیتش با خودشون هست حالا نگیم دردسرساز نشه و خیلی بغرنج نباشه. ولی وقتی با گروه بیست، سی نفره هستید این درخواستها میتونه منجر به بازگشت یه تور بشه به مبدا میتونه تا بازداشت یک سری از همسفرا پیش بره. دیده شده این قضیه. واقعیتش این دیگه برمیگرده به اون موضوعی که آرزو اشاره کرد، احترام به حقوق همسفرا، که رعایت نکردن این قوانین میتونه واقعا دردسرساز بشه.
_آقای شافر گاهی وقتها این مسئله که میخوان غیرقانونی نیستا! ولی غیرممکنه. مثلا دستشویی.
_ نگو آرزو، نگو که ما تورلیدرها اصلا سر نگه داشتن و توقف برای دستشویی داستان داریم. خودت بگو.
_ مگه شما دو واحد گذروندن مدیریت مثانه پاس نکردی؟!
_ افتادم اون درس رو.
_ اصلا تورلیدری که واحد مدیریت مثانه ر نتونه پاس بکنه تورلیدر نمیشه، پس تو پاس کردی.
_هممون دیگه زیرساختای کشورمون ر میدونیم که چی هست.
_ عالیه!
_ حتی بعضی کشورها از ما حتی ممکنه بدتر باشن. جاده خاکی و... مدتها ممکنه ساعتها تو یه مسیری بریم و سرویس بهداشتی نباشه. من براساس یه قانون نانوشته توی کارم میدونم که بعد از یه مدتی باید وایسم برای...
_ مثلا یه ربع یه بار!
_خب هیچی دیگه؛ سی نفر هستن و هر یه ربع یه بار بایستیم کلا مشغول سرویس بهداشتی میشیم تو کل سفر!
_ داشتم حساب میکردم واقعا چطور ممکنه!
_پس از این به بعد میتونیم یه توری سه شب و چهار روز...
_ یه لحظه صبر کنید ببینیم، مگه آقای ضرغامی مشکل دستشوییها رو حل نکرد؟!
_ بسیار عالی هم حل کرد؛ کشورهای دیگه دارن الگو میگیرن تو این زمینه.
_چهار سال مدیریت این بخش رو بر عهده داشت، فقط هم بنده خدا مشغول حل معضل دستشو.یی بود.
_مدیریت بخش خوبی ر به عهده داشت. نتیجه کارشون رو میبینیم.
_ولی مسئله همینه. میدونم که هر دو ساعت یک بار باید یه جا نگه دارم. گاهی وقتا ممکنه که سرویس بهداشتی تمیز نباشه. گاهی وقتا ممکنه اساسا نباشه. حالا به هر ضرب و زوری هست از قبل مشخص کردیم جاشو و پیدا کردیم. میایستیم برای سرویس، بعضی از همسفران کم لطفی میکنن و نمیرن! و دقیقا یک ساعت، نیم ساعت بعدش میخوان... که گاهی اوقات.
_ آرزو جان وقتی شما توقف برای سرویس بهداشتی میکنید و اعلام میکنی که دوستان اگر میخوان از سرویس بهداشتی استفاده بکنن، این کار رو انجام بدن. عزیزانیم که نمیخوان حتما استفاده بکنن. گاها میبینی همسفرانمون همه کار تو اون توقف میکنن غیر از استفاده از سرویس بهداشتی. یعنی یه جورایی نوشیدنی میل میکنن، سیگار میکشن، هرکاری که دوست دارن توی توقف ده پونزده دقیقه انجام بدن غیر از سرویس بهداشتی. یه جوریایی خودشون رو آماده میکنن برای توقف بعدی که یک ربع دیگهاس.
_ پس اینجور که تو میگی نتیجتا نه تنها خروجی ندارن! بلکه ورودی هم دارن.
_ بذارین یه خاطره بهتون بگم. تو یکی از سفرها یه روز آخرین مسیر فکر کنید نزدیک آبعلی بودیم و من برای سرویس بهداشتیِ آخر ایستادم؛ بعد گفتم که دوستان این آخرین سرویس بهداشتیمونه.گذشت همه رفتن و اومدن و وارد تهران شدیم تو ترافیک یکی از اتوبانهای تهران دیدم در اتوبوس باز شد و یکی از آقایون پرید بیرون. من سراسیمه شدم که چه خبره؟! کجا رفت این چی شد؟! قضیه رو به راننده که گفتم گفت: چیزی نیست خانم، دستشویی داشت. گفت در رو بزن یه دقیقه تو این فضای سبز اتوبان میخوام برم دستشویی. حالا اینکه چرا اونجا نرفته و اینا. وقتی برگشت ازش پرسیدم خب برادر چرا نرفتی؟! گفت: داشتما دوست نداشتم برم اونجا.
_سرویس بهداشتی اونجا خوشش نیومده دیگه.
_ از سرویس بهداشتی وسط اتوبان دوست داشته استفاده کنه؟!
_بذار من اینم یه جمع بندی کنم، بریم بحث بعدی. همسفرهای عزیز واقعیتش وقتی برای سرویس بهداشتی طبق همون توضیحاتی که آرزو گفت طی دو تا سه ساعتی که توقف میکنیم و یک اتوبوس بیست سی نفر پیاده میشن. معمولا طبق تجربه ما ممکنه نیم ساعت چهل دقیقه وقت بگیره و واقعیتش اینه که اگه بخوایم هر یه ربع یه بار توقف کنیم، عملا امکانش نیست و برنامهریزی که اول اپیزود صحبت کردیم میریزه به هم. تو این زمینه یه مقدار با ما تورلیدرها همراهی بکنید. جواد یه جایی از صحبتاش اشاره کرد که ما تورلیدرها مثل پزشکا محرمیم! ولی خداوکیلی دیگه قرار نیست در مورد همه چیز محرم باشیم. مثلا...
_ متاهلی یا مجرد؟
_چقدر حقوق میگیری؟!
_اگه متاهلی چرا با همسرت نیومدی؟ علتش چیه؟
_شغلت چیه؟ تو اگه مدیر بانکی برای من میتونی وام جور بکنی؟
_دقیقا آقای شادفر این نکاتی که الان گفتیم باعث میشه که حریم خصوصی بین خودمون و همسفرانمون از بین بره. این که بخوایم کنکاش بکنیم توی سفر، تو سفری که اومدیم چند روزی در کنار هم لذت ببریم بخوایم کنکاش بکنیم که چه کسی به چه چیزی اعتقاد داره! چه شرایطی داره! و شرایط اجتماعی به چه صورت هست! شاید خیلی جذاب برای همسفرانمون نباشه. واقعیت اینه که وقتی همسفرانمون وارد تورمون میشن و قراره چند روزی در کنار هم باشیم، موقعیت اجتماعی اونها دیگه هیچ جذابیتی برای ما نداره. همه ر به یک دید نگاه میکنیم. یکی از خاطراتی که تو یکی از سفرهای خارجی داشتم بخوام بهتون بگم اینه که دالاهو یک بدعتی داره و اینکه تلاش میکنه سفر رو برای همسفرانی که به تنهایی سفر میکنن شرایط ر بهتر بکنه از لحاظ مالی و بهشون پیشنهاد میده که اگر دوست دارید میتوانید با یک همسفر دیگهای که تنها سفر میکنن هم اتاق بشید. البته من اینو داخل پرانتز بگم که بعدا برای دالاهو دردسرساز نشه. همسفر آقا برای آقا پیشنهاد میده و همسفر خانم هم برای خانم پیشنهاد میده.
_البته اگه نمیگفتی هم قانون مشخصه.
_ خلاصه زنگ نزن لیدر گفت این اتفاق میفته. ما تو یکی از سفرهای خارجیمون که این اتفاق رخ داده بود و من توی ماشین که بودم از یکی از همسفرامون انتقاد کردم برای اینکه خیلی زمانبندی رو رعایت نمیکردن و ایشون از من گِلِگی کردن که البته تو جای دیگهای که بودیم به تنهایی بین خودمون گفتگویی بود، از من گلگی کردن که چرا توی جمع همچین چیزی ر مطرح کردیم؟ و این جزو حریم خصوصی من بود. باید بعدا توی خصوصی به من اطلاع میدادی. وقتی اونجا یک مثالی زد که بتونه حریم خصوصی رو برای من بازتر بکنه، من واقعا مرزهای حریم خصوص رو خیلی جابهجا دیدم و گفتش که لید جان الان این هم اتاقی که بنده دارم و تو این سفر باهاش آشنا شدم ایشون شیشماه طلاق گرفتن. الان من به شما گفتم که ایشون جدا شده!
_خداروشکر رو هیچکس نفهمید.
_ ولی جدا جواد ما ایرانیها و بهتره بگم ما خاورمیانهایها غیبت نکنیم که حال نمیده.
_ ما خیلی کنجکاویم در مورد مسایل.
_یاد برره افتادم حتما باید نخود هم بذاریم جلومون و نوچوسخو خوران غیبت بکنیم و خلاصه وارد حریم خصوصی هم بشیم دیگه.
_دقیقا همینطوره گاهیاوقات لیدر این رو میبینه که همسفر سعی میکنه. یا بخواد اگه حرفی از همسفر دیگهای شنیده انتقال بده به لیدر. اینه که اگر همسفرامون پشت هم باشن در کنار هم باشن و رفاقت داشته باشن این لذتبخشترین اتفاقی که یک لیدر میتونه در طول سفرش تجربه بکنه.
_ البته که مسایل خصوصی اونا هم خصوصی میمونه و لذتبخشتر میشه. بریم قسمت بعدی درد دلهامون که رعایت امنیت و سلامت همسفرامون هستش. اینکه بتونیم همسفرامون رو صحیح و سالم ببریم و صحیح و سالم برگردونیم. اینم یکی از درد دلای ماست که مثال در موردش زیاد داریم. بریم از آرزو بشنویم.
_ آقای شادفر همونطور که گفتین این یه بخش مهمی از وظایف ما به عنوان تورلیدره. ما دوست داریم که همسفرامون یه سفری ر برن بهشون خوش بگذره و با خاطرات خوب برگردن. اما مهمتر از این قضیه برای ما اینه که سالم بریم و سالم برگردیم. بارها شده پای یه آبشاری مثلا من میگم بچهها اونجا سنگهاش لیزهها! نرید اونور. دقیقا میرن اونجا.
_فکر میکنن که با عکس گرفتن در اون نقطه حتما به زیبایی اونجا اضافه میکنیم!
_ خب این همه آدم تو اینستاگرام از اون نقطه عکس دارن چرا من نداشته باشم.
_بذارید یه خاطرهای ر بگم بهتون. توی دریاچه پشت سد دز، داشتیم قایق سواری میکردیم؛ خب من تو یه قایق همسفرهای دیگه هم بودن تو قایقهای دیگه. یهو من از دور دیدم که یکی از آقایون وسط دریاچه دقیقا، لباساشو درآورد و پرید تو آب. خب اینکه ممنوعه من اونجا چیکار میخواستم بکنم؟! خلاصه من که شانس آوردم ایشون چیزیش نشد. ولی خب این رعایت نکات ایمنی برای خودشون هم خیلی خوبه و اینکه به هر حال مشکلات بعدی پیش نمیاد.
_البته فکر میکنم آرزو به خاطر اینکه دالاهو بیمه کامل کرده همسفرا رو، چه داخلی چه خارجی خیالش از بابت بیمه راحته.
_آخه من همیشه بهشون میگم، بیمه هستین ولی استفاده نکنید ازش.
_ ما هم واقعیتش برامون خیلی خیلی مهمتر اینه که بیمه استفاده نشه، پولشم اشکال نداره بذار بیمهایها بخورن.
_واقعیتش اینه که گاهیاوقات همسفرامون این لحنی که ما یه سری توصیهها درباره موارد امنیتی داریم رو خیلی براشون اهمیت داره که به چه صورتی گفته بشه. توی سفر آفریقای جنوبی شهر کیپ تاون بود و قرار بود بریم جزیره فوکها رو با هم ببینیم و اونجا منتظر بودیم تا قایق بیاد ما ر ببره. یک فوکی اونجا از آب پرید بیرون و لیدر محلی سریع اومد سمت من و گفتش که جواد لطفا به همسفران بگو که خیلی نزدیک به این فک نشن؛ خطرناکه! ممکنه گاز بگیره و حمله بکنه. من این توصیه ر به همسفرانمون کردم. بعد از چند دقیقه دیدم که دو تا از همسفرانمون نزدیک که شدن هیچ شروع کردن به تاچ کردن، عذرخواهی میکنم به لمس کردن این فوک و بعد از یکی دو دقیقه دیدم که این فک داره دنبال مسافرها میکنه.
_ یاد بشوگ سگ لوک خوش شانس افتادم که میگفت وای چقدر مهربونه برم بغلش کنم.
_ بعد از اینکه ما تونستیم این فک رو مهار کنیم بهشون گفتم که مگه من به شما نگفتم نزدیک این فک نشید! گفتن: لیدر جان، گفتی. ولی خیلی محکم نگفتی! اینکه چقدر محکم بگید و اینکه چقدر تاکید بکنیم برای همسفرامون ظاهرا خیلی اهمیت داره.
_ پس بغیر از زمانسنجی که گفتیم برای هر همسفری باید نصب بکنیم تا بدونیم که این چه زمانی براشون مناسبه باید یه دونه هم محکم گوینده سنج هم ابداع کنیم تا که ببینیم که این شدت محکم گویندگیش چقدر تاثیر میذاره روی مسافر دقیقا.
_ آخه اگه یه کمی هم محکم بگیم زیادی، ممکنه که دلخوری پیش بیاد.
_ اونموقع هست که شمارهی آقای شادفر رو دارن و احتمالا یک...
_ احتمالا میگن که لیدر زیادی محکم گفت. خب بریم سراغ بحث بعدی؛ درد دل بعدی رو از شیلا بشنویم.
_ بحث امنیت اینقدر مهمه کهما بارها و بارها در طول سفرمون بهش تاکید میکنیم. به خصوص در جاهایی که در طبیعت هستیم و حتی دسترسی به یک فضاهایی مثل بیمارستان، درمانگاه یا حتی هلال احمر یا چیزهایی از این قبیل نداریم و همواره نگران این هستیم که نکنه اتفاقی برای همسفرامون بیفته و این موضوع منو یاد باز بحث زیر ساختها میندازه و میخوام که در مورد یک مساله جدیدی صحبت کنم. اون هم آگاهی داشتن از زیرساختها و کمیها و کاستیها بعضی از مقاصدی هستش که داریم بهشون سفر میکنیم. گاهی همسفرها انتظارات اشتباهی در مورد اون مقصد دارند؛ مثلا فکر میکنن که همون هتلی که در ژاپن رفتن با اون کیفیت و با اون ساختار اتاقها یا هر چیزی، همون ر میتونن در استانبول داشته باشن یا در شهری مثل قونیه داشته باشن. یا انتظار دارن که جادههای ایران مثل جادههای کشورهای دیگه باشه. یا حتی در خود ایران تفاوتهایی که بین زیرساختهای جادهای، همون سرویسهای بهداشتی که آرزو داشت در موردشون صحبت میکرد، نوع اقامتگاهها و همهی اینها آنقدر با هم دیگه تفاوت داره که ما نمیتونیم مدام اینها ر با هم مقایسه کنیم یا همون انتظار داشته باشیم که چرا اقامتگاه این شهر شبیه اقامتگاه شهر قبلی نیست.
_چرا مثلا خیابون چابهار شبیه شانزلیزهی فرانسه نیست!
_دقیقا؛ بنابراین وقتی که میگیم با آگاهی سفر کنید، برای این که شما بتونید یک پذیرشی از کم و کاستیهای اون مقصد داشته باشید و انتظارات بیهوده و اشتباهی در ارتباط با اون نداشته باشید.
_ شیلا جان توی سفر برزیلم بعد از اتمام تور، یکی از همسفرانمون یک حرف به هم زد که فکر میکردم شاید بعد از اون همه دوندگی و اون همه زحمت باعث شدم که خیلی بهش خوش گذشته باشه و در نهایت اعلام کردن که تور برزیل خیلی به من خوش نگذشت چون اصلا شبیه به تایلند نبود.
_ منم مشابه اینو داشتم که میگفتش که آمفیتئاتر که اینجا دیدیم شبیه اونی که تو روم دیدیم نبوده!
_ همهی اینا ر بذارید من با یه جملهای که حداقل برای خود من بیست و پنج ساله حرفهای سفر میکنم برگردم به جملهای که حداقل برای من به عنوان شعاره سفرم هست « اصلا ذات سفر همین تفاوتها و دیدن همین اختلافات هستش» که به قول شما از چابهار میتونی یه شکلی رو ببینید و توی استانبول یه شکل دیگه باشه و به قول تو برزیل شبیه تایلند نباشه. اگه قرار بود برزیل مثل تایلند باشه که دیگه برزیل لازم نبود! میرفتیم تایلند. این قسمت از صحبتامونو اجازه بدید ببندیم. اینها درد دلهایی بود که حین سفر برای ما تورلیدرها اتفاق میافتاد و باهاش برخورد میکردیم. امیدوارم که با مسایلی که مطرح شد و راهحلهایی که ارائه بتونیم از این به بعد توی سفرهامون با تعامل بهتر، این چالشها ر راحتتر حل بکنیم. شاید فکر بکنید که اینجا کار تورلیدر تموم میشه اما ما تورلیدرها بعد از اینکه همسفرامونو رسوندیم به اون مبدا که ازش حرکت کرده بودیم حالا یا میدون ونک یا فرودگاه، همسفرها احتمالا سفرشون تموم میشه ولی ما همچنان درگیر سفر هستیم. بریم جلوتر با هم ببینیم که بعد از اتمام سفر تورلیدرها چه چالشهایی دارن.
_ آقای شادفر من از آژانس بلبل گشت تور استانبول خریدم، به نظرتون تورهای استانبول بلبل گشت خوبه؟
_ من یه تور کرمان ثبت نام کردم ولی میگن هفته دیگه سیل میاد؛ به نظرتون برگزار میشه اونتور؟
_ آرزو شلوارم تو مینیبوس جاموند!
_ لیدر من برای هفتهی آینده یه تور دیگه تهیه کردم؛ آژانس جواب منو نمیده، تو میتونی از الان منو کمک کنی و راهنمایی کنی؟!
_ این بخش دیگهای از سوالات یا چالشهایی که ما لیدرها با همسفرا بعد از سفرمون داریم. یعنی چی؟ یعنی سفر ما به پایان رسیده و در حقیقت مسئولیتهای ما در مورد اون تور تمام شده؛ اما همچنان بعضی از سوالها یا بعضی از خواستهها از سمت همسفرها به سمت ما برمیگرده. مسئله اینجاست که ما در طول تور تمام تلاشمون رو میکنیم که ارتباط صمیمانه و راحتی با شما داشته باشیم؛ برای اینکه اون زمان شغل ما ایجاب میکنه که فضا ر برای شما دلپذیرتر خوشایندتر بکنیم. اما این به این معنی نیستش که ما بعد از سفر لزوما میتونیم با تمام شما عزیزان دوست باشیم. بله ممکن هم هستش که ارتباطات صمیمانهتری بعدتر با بعضی از همسفرها برقرار بکنیم اما باور کنید که ما نمیتونیم که پاسخگوی تمام سوالات شما بعد از سفر باشیم. گاهی شما باید ارجاع داده بشید به آژآنس اگر که مسئلهای دارید.
بذار که موضوعی که گفتی ر با یه مثال عددی بازش کنم. ما تورلیدرها اگر که فرض بگیریم هر هفته با 25 نفر سفر بریم؛ میشه ماهانه حدود 100 نفر و سالانه میشه حدود 1200 نفر. واقعیتش از نظر احساسی آدما، توانایی داشتن دوستان صمیمیِ محدودی دارن و من شخصا به عنوان یه آدم نمیتونم سالانه 1200 نفر به دوستانم اضافه بکنم! و خب واقعیتش این لطف همسفراس، خیلی اوقات ما هم انسانیم و همونطورکه اول اپیزود اشاره کردیم، احساساتمون درگیر میشه با خیلی از دوستان صمیمی میشیم. حتی برای خود من خیلی از دوستان صمیمی از همین همسفرای دالاهو هستن. ولی واقعیتش باید پذیرفت که ما امکان اینو نداریم که با همه وارد دوستی صمیمیتری بشیم و خب یه جورایی مثل دو تا رفیق تعامل بیشتری داشته باشیم. مراودات بیشتری داشته باشیم. بذارید با یه خاطره موضوع رو پیش برم. مثلا برای من خیلی پیش اومده که بعد از سفر، همسفر تماس میگیرن که فلانی مثلا من دارم تور برزیل از بلبل گشت میخرم؛ قیمتش خوبه؟ هتلش خوبه؟ بخرم نخرم؟ واقعیتش من بعد از سفر درگیر زندگی شخصی خودم هستم و هزار و یک مشغلهای دارم که فرصت اینم ندارم که بشینم برای پاسخ تک تک دوستان وقت بذارم. ممکنه با کسی واقعا وارد رابطه احساسی شدم و بتونم به عنوان رفیق وقت بذارم. ولی واقعا امکان اینو ندارم برای اون هزار و دویست نفری که اشاره کردم وقت بذارم و وارد بحث بشم.
_ علاوه بر اون گاهی وقتا سفر که تموم میشه، یه روز بعدش زنگ میزنن؛ آرزو، من سری شارژرمو تو هتل جا گذاشتم. من نمیدونم شلوارمو توی اتوبوس جا گذاشتم. من معمولا توی اینجور مواقع باید شماره اون کسی که متولیه حالا یا راننده یا اقامتگاه دارن رو بدیم و تموم بشه.
_ پس اون چوب جادو که جواد گفت اینجا به درد نمیخوره؟! چوب جادو ر بزنی شارژر بیاد تهران؟!
_ انتظار همینه؛ ولی بر خلاف اون من واقعا نمیتونم پیگیری بکنم برای اینکه اون لباس برگرده یا اون شارژر برگرده. تمام تلاشمو میکنم ولی گاهی وقتام دیگه فکر کنم باید...
_تازه آرزو یه نکتهای هم من اضافه بکنم و اون اینکه همسفرانمون بعد از سفر از تورلیدر درخواست دارن که تو تمام دورهمیها و تو تمام مهمانیهایی که حالا چه با اون همسفرانی در طول سفر آشنا شدن چه با دوستانشون هستن؛ تورلیدر هم حضور داشته باشه! این که شما دوست دارید ما کماکان در کنار شما باشیم باعث افتخاره ولی واقعیت همینه که گاهی اوقات این فرصت ر ما نداریم که بتونیم تو این جمعهایی که شما در نظر میگیرید حضور داشته باشیم.
_ در نهایت امروز صحبتهایی که کردیم همه در ارتباط با موضوعاتی بودش که معمولا در این شغل حالا به ذات اون روابطی که عموما در تعامل با انسانها هستیم، برای ما پیش میاد. هدف اصلی ما از ضبط این اپیزود و صحبت کردن در مورد این مسایل این بودش که ما بتونیم کیفیت سفرها ر بهبود بدیم. گاهی همسفرهای ما بر اثر بیاطلاعی یا نا آگاهی خطاهایی انجام میدن یا انتظاراتی از ما دارن که امروز سعی کردیم با بیان کردن و ابراز کردن اونها به حداقل برسونیم. در نهایت سفرهای بهتری ر براشون فراهم کنیم.
_در ادامه باز هم اشاره کنم؛ همونوطر که در ابتدای اپیزود گفتم، این مسایلی که مطرح شد چالشهای شغل تورلیدری هست و هیچ وقت قرار نیستش که صفر بشه. همونجور که شیلا اشاره کردی، با بیان کردنش سعی کردیم به یه نقطه مشترک بهتری برسیم. البته اینو گفتم به اینجا برسم که قطعا و قطعا همسفرامون هم یک سری درددلی رو با تورلیدرها دارن که شاید به گوش تورلیدرها نرسیده؛ مخصوصا تورلیدرهایی که جوانتر هستن و هنوز جویای نام و.... در اپیزود بعدی به سراغ سه تا از همسفرای قدیم دالاهو رفتیم تا از درد دل اونها هم بشنویم. پس منتظر اپیزود بعدی ما هم باشید. از جواد عزیز و آرزو هم بسیار بسیار تشکر میکنیم. از خاطراتی که مطرح کردن و در این دردِ دل گویی با ما همراه بودند. مرسی از حضورتون.
_ مرسی از دعوتتون.
_ مرسی از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.
_ این هشتمین اپیزود پادکست دالاهو بود که پای درد دلهای تورلیدرها نشستیم. اپیزود بعدی پای درد و دل همسفرها خواهیم نشست. اگر به سفر و صنعت گردشگری علاقه دارید اپیزود بعدی ما ر از دست ندید. آژانس دالاهو صاحب امتیاز این پادکسته و اطلاعات ما ر توی گوگل با جستجوی کلمهی دالاهو راحت پیدا میکنید. همینطور آدرس سایت یا صفحه اینستاگرام ما ر توی توضیحات همین اپیزود میتونید ببینید.
_ برامون کامنت بگذارین و انتقادات و پیشنهادات خودتون ر برای ما بنویسید. بگید دوست دارید در خصوص چه مسایلی از سفر و گردشگری بشنوید. بهترین حمایت شما از ما این هست که اگر پادکست دالاهو ر دوست دارید به دوستان اهل سفرتون معرفی کنید تا اپیزود بعدی بدرود.
لینک کوتاه:
https://dlho.ir/n5721 کپی کردن


مهندس برق، ارشد مدیریت، عاشق ورزش، موسیقی، مطالعه و تماشای فیلم