همسفر لحظه‌های بی‌تکرار...
021 4166 3000

اپیزود هفتم پادکست دالاهو: شفق قطبی در مورمانسک روسیه

شما هم امتیاز بدهید!

اینجا از تجربه منحصربفردترین سفری میگیم که قطعا جذاب‌ترین سفر عمرتون خواهد بود. سفری فراموش نشدنی که مدت محدودی در سال قابل اجراست. اگر عاشق تجربه لحظات هیجان انگیز و حس‌ بینظیر تماشای شگفتی‌های نجومی هستین، حتما عاشق شفق قطبی هم میشین. شنیدن این پادکست رو به همه کسانی که قصد تماشای این پدیده دیدنی رو دارن توصیه می‌کنیم. 

تور شفق قطبی

به پادکست دالاهو خوش اومدین. اینجا ما در خصوص سفر و گردشگری صحبت می‌کنیم؛ پس با من کریم شادفر و من شیلا تدین همسفر بشید تا به نقاط مختلف دنیا سفر کنیم و از حواشی سفر و مسافرت بشنویم. این هفتمین اپیزود ماست که تو آذر 1403 منتشر میشه.

 

 

- در دالاهو رویاهای سفر شما رو به خاطرات خودش تبدیل می‌کنیم. با دالاهو به عنوان همراهی مطمئن میتونید با خیال آسوده از کشف تجربه‌ سفر در ایران و جهان لذت ببرید. ما ر توی گوگل می‌تونید با جستجوی کلمه‌ی دالاهو راحت پیدا می‌کنید. همینطور آدرس وب سایت و اینستاگرام ما ر توی توضیحات همین اپیزود می‌تونید ببینید.

- سلام شیلا جان روزت بخیر خسته نباشی؛ چی شده تو دو سه بار تا حالا تو این هفته اومدی دفتر؟ ظاهرا یه تور شفق قطبی می‌خوای ثبت‌نام کنی. چرا مستاصلی تصمیم بگیری؟ مشکلت چیه؟

- سلام شادفر؛ آره هنوز مرددم. به خاطر اینکه چند وقته دوستام اصرار دارن که بریم سفر شفق قطبی. این سالهای اخیر هم با اون عکسای جذاب و دلربایی که توی اینستاگرام ازش پخش شده حسابی همه ر ترغیب کرده برای این سفر. ولی من هنوزم شک دارم و تردید دارم که بخوام بیام یا نه.

- مشکلت چیه؟ بچه‌های فروش راهنمایی نکردن؟ دغدغه‌ات چیه؟

- بچه‌های فروش که حسابی راهنمایی کردن ولی خودم یکی دو تا مسئله دارم. مساله‌ی اولم این که به هر حال آدم داره هزینه می‌کنه برای این سفر و آیا فقط قراره بیایم اونجا و شفق ببینیم؟

- راستش نه؛ واقعیتش فقط شفق نیست این سفر. شاید به قول انگلیسی‌ها این سفر که چند سالی هست به اسم شفق قطبی ترند شده و معروف شده صرفا شفق نیست. زیبایی‌های خیلی زیاد دیگه‌ای تو این سفر هست که توی مورمانسک روسیه می‌تونیم ببینیم و برای افرادی که مثل من عاشق برف و فضای دارک زمستون هستن می‌تونه بسیار سفر جذابی باشه. دیدن سگ‌های هاسکی تو محل زندگی خودشون و سورتمه سواری که انجام میدید. دیدن گوزن‌های شمالی که تو ر یاد بابانوئل و کالسکه‌اش می‌ندازه. رقصیدن و دیدن فرهنگ و سنت‌های اقوام سامی و موسیقی خاصی که دارن. رفتن به روستای تریبریکا که واقعا یه حال و هوای خاصی داره و همینطور چرخیدن تو خود شهر مورمانسک؛ دیدن خلیج فنلاند، اسنوموبیل سواری؛ همه‌ی اینا واقعیتش یه پکیج خیلی جذاب و جالبیه که برای کسایی که مثل من عاشق زمستونن واقعا می‌تونه یه سفر جذابی باشه و بسیار سفر متفاوتی باشه. اینم اضافه بکنم چون این سفر معمولا توی آذر ماه تا اسفند ماه اتفاق میفته، دیدن حال و هوای کریسمس و آذین‌بندی خاصی که مردم روسیه دارن و برای این جشن بسیار ارزش قایلند میتونه واقعا حال و هوای کریسمس که برای ما ایرانیا خیلی جذاب هست و این سفر در کل بسیار براتون جالب‌تر بکنه. ولی اگه واقعیتش مثل من عاشق زمستون و برف نیستی، شاید این سفر برات خیلی جذاب نباشه. اگه فقط دنبال این هستی که بفهمی چه جاذبه‌هایی داره این سفر؟ این‌ها و خیلی بیشتر از این‌ها جاذبه‌های اصلی این سفر هستن. اما فکر می‌کنم یه نکته‌ی دیگه‌ای هم هستش که احتمالا ذهنت رو درگیر کرده. احتمالا سرمای این سفر تو ر ترسونده!

- واقعیت چالش اصلیم همینه خب. همش با خودم فکر می‌کنم چجوری میشه تو اون دمای زیر صفر، ممکنه تا منفی 10 درجه هم احتمالا برسه، اصلا چجوری می‌تونیم توی اون سرما مقاومت کنیم؟

- اتفاقا سوال خوبی پرسیدی و منو یاد یه خاطره‌ای از سفر قبلیم انداختی که با اینکه همه توصیه‌ها رو به همسفر کرده بودم از فرودگاه مورمانسک که اومدیم سوار اتوبوس بشیم به سمت هتل بریم و دما در حدود همین منفی ده درجه بود و یکی از همسفرامون در حقیقت دیدم که یه کاپشن معمولی که تو تهران می‌پوشید رو دیدم درآورد پوشید تا برسیم به اتوبوس چهار ستون بدنش لرزید! گفتم خب فلانی من که گفته بودم وسایل چیا بیارین! چرا نمی‌پوشی کاپشن پری‌تو؟ گفت من فکر می‌کردم که خب با همین لباسا می‌تونم طاقت بیارم. گفتم نه خب! نمی‌تونی طاقت بیاری. البته که فرداش رفت از یه فروشگاهی تو مورمانسک کاپشن تهیه کرد و مشکل برطرف شد. اما بذار راحتت بکنم؛ اگر این سفر رو بدون تجهیزاتی که الان میخوام اشاره کنم بخوای بیای، واقعیتش باید بگم که اذیت می‌شی و پولی که خرج کردی برای دیدن این همه زیبایی، ممکنه هدر بره. وسایلی که اشاره می‌کنم پنج، شش قلم جنس هست. اینها ر یا باید بخری یا مثل خود من از دوستانی که باهاشون قبلا همسفر بودی یا سفر میرن و از کسایی که دارن، قرض بگیری برای یه سفر هفت هشت روزه و با خودت بیاری؛ بعدشم پس بدی. وسایل اصلی که تو این سفر حتما باید همراهت باشه: یه کفش ضدآبه. الزاما این کفش ضد آب، کفش کوهنوردی نیست. مثل خود مردم روسیه که توی زمستون کفش ضد آب می‌پوشند و تو سطح شهر پاشون کاملا گرم و نرمه و شما ر از اون دمای منفی ده درجه گاهی اوقات حتی ممکنه به منفی پونزده هم برسه محافظت می‌کنه.‌ بعد از اون داشتن یک کاپشن پر می‌تونه خیلی خیلی مفید باشه و کمک کننده باشه و اگه نداشته باشی اذیت میشی. بعد از اون داشتن یک دست یا دو دست لباس بیس هست. فروشگاه‌های معتبری که لوازم سفر و کوهنوردی و طبیعت‌گردی می‌فروشن اگه بهشون بگی که داری میری مورمانسک برای دیدن شفق، تقریبا اکثریتشون الان می‌دونن که چه وسایلی مورد نیاز هست و به تناسب بودجه بهترین پیشنهادها ر بهت میکنن. بعد از اون هم باید حتما یک دست لباس پولار داشته باشی که در عین سبک بودن بسیار گرم مناسبه. در آخر داشتن یک کلاه و دستکش مناسب زمستونه که خیلی خیلی واجبه. اینم بگم نری از این کلاه و دستکش‌های که مامان بزرگ‌هامون میشستن می‌بافتن، بپوشی! اینا اصلا مناسب این سفر نیست و حتما باید یک کلاه و دستکش مناسب تهیه کنی. اینایی که گفتم قطعا می‌تونه سفرتو خیلی لذت‌بخش بکنه و اگر نداشته باشی احتمالا تو خیلی از این گشت‌هایی که میریم زود سردت میشه و مجبوری برگردی داخل ماشینو از اون لذتی که بقیه همسفرها دارن می‌برن محروم میشی و خلاصه دستت کوتاه بشه. هزینه‌ اینا هم فکر می‌کنم با قیمت‌هایی که الان تو بازار هست توی سال هزار و چهارصد و سه یه چیزی احتمالا بین بیست تا سی میلیون هزینه میشه، اگه بخوای همه ر بخری. ولی همونجور که اشاره کردم میتونی وسایل بالا یا همه‌شو یا بعضی‌هاشو از دوستانی که این وسایل ر دارن قرض بگیری و بعد از سفرم بهشون پس بدی.

- خیلی خب پس من برم فکرامو بکنم و خیلی زود برگردم و تصمیم‌مو به شما اعلام کنم.

- اتفاقا باید خیلی زود برگردی! این سفر گفتم که تقریبا از اوایل آذر فصل سفرش شروع میشه و تقریبا تا اواسط اسفند ماه ادامه پیدا می‌کنه و محدوده‌ی خیلی کوتاهی هست و خیلی زود هم این تورها پر میشن و طرفدار زیادی پیدا کرده تو این چند سال. زودتر تصمیم بگیر و امیدوارم که همسفر بشیم.

- خوب شیلا، کارت پروازت رو گرفتی؟

- بله، کارت پرواز گرفتم. داشتم یه کمم خاطرات سفرهای قبلیم به روسیه رو مرور می‌کردم.

- چی داشتی می‌خوندی حالا بگو ببینم؟

- دارم یه مقدار مطالب در مورد مورمانسک و تاریخ و جغرافیش میخونم.

- ببینم که چقدر یادگرفتی توضیح بده تا ببینم که قبول میشی یا نه؟

- بله، مورمانسک یه شهر بندریه در شمال غربی روسیه که در حقیقت به دلیل جریان آب‌های گرم گلف‌ استریم باعث می‌شه که دریای اونجا هیچ وقت یخ نزنه. بنابراین یکی از مناطق استراتژیک و کلیدی برای روسیه به حساب میاد. به خصوص در جنگ جهانی دوم تا جایی که من متوجه شدم، این شهر در سال 1916 ساخته می‌شه. در دوره‌ آخرین امپراطوری رومانف‌ها یعنی نیکلای دوم و اون موقع بهش اسم «رومانوفنامورمانه» ر میدن ولیکن بدتر بعد از انقلاب اکتبر اسمش تغییر می‌کنه و بهش «مورمانسک» میگن. این شهر در حقیقت در دوره جنگ جهانی دوم یکی از بنادر اصلی بوده که کمک‌های متفقین وارد شوروی می‌شده و خب یه ذره خاطرات تلخ و دردناک هم داره دیگه. در سال هزار و نهصد و چهل و یک عملیات روباه نقره‌ای در فنلاند تسط آلمان نازی انجام میشه. این شهر بمبارون میشه و بخش زیادی از این شهر نابود و خراب میشه اما به دلیل شرایط آب و هوایی که داشته و مقاومت مردم و سربازها، در نهایتا مورمانسک تسلیم نمیشه و بعدتر بهش عنوان شهر قهرمان ر میدن. خلاصه این‌ها مطالبی بود که در مورد مورمانسک من مطالعه کردم. خب تاریخ خیلی طولانی هم در حقیقت نداره. فکر می‌کنم کمتر از یک من هستش که به هر حال این شهر ساخته شده.

- برای تو که تاریخ جنگ جهانی دوم رو خوندی وقتی برسیم به مورمانسک دیدن مجسمه آلیوشا احتمالا جذابیت بیشتری برات داشته باشه و اون خلیجی که اشاره کردی رو از اون بالا خواهی دید و بسیار جالبه.

- راستی شادفر، من توی فرودگاه چند تا از دوستامو دیدم، چهار پنج تا از دوستام دیدم که بدون تور دارن سفر میکنن. خب فکر می‌کنم ما که ویزامونو به صورت گروهی گرفتیم اما اگر کسی تنهایی بخواد سفر بره چجوریه شرایط ویزا گرفتنش؟

- خب برای سفر به مقصد مورمانسک یا هر مقصدی هم میشه با تور سفر کرد مثل خودت که با تور و گروه داری سفر میکنی همیشه و هم میشه شخصی برنامه‌ریزی کرد. هر کدوم مزایا و معایب خودشونو دارن که کاری ندارم. ولی برای دوست‌هات که اشاره کردی، قاعدتا باید ویزا رو از سفارت روسیه بگیرن که معمولا یک هفته تا دو هفته طول میکشه. حدودا صد دلار هزینه داره و یه سری مدارک هم میخواد. اما برای آژانس‌هایی مثل دالاهو که تور برگزار می‌کنند، به عنوان آژانسی که توی سیستم گردشگری روسیه رجیستر شده، معمولا ویزا به صورت گروهی صادر میشه و دیگه نیازی نیست که مسافران تک به تک ویزا براشون صادر بشه و یک ویزای دسته‌جمعی هست و اون هزینه 100 دلارم پرداخت نمی‌کنن. در نهایت این دوستای تو که دارن میرن اونجا احتمالا باید کارهاشونو خودشون توی مورمانسک انجام بدن. گشت‌هاشونو باید خودشون بگیرن. خدمتت عرض بکنم که هماهنگی‌های دیگه و مسایلی از این دست. یه نکته هم هستش که احتمالا چون اینا شخصی ویزا گرفتن، احتمالا اینا تو فرودگاه مسکو یه مقدار به کسایی که انفرادی سفر می‌کنن، سوال پیچ کردنشون بیشتره. این که چند روز می‌مونی؟ پرواز برگشتت چه زمانیه؟ هتل‌تون رو کجا گرفتین؟ کارگزارتون کی هست؟ و مسایلی از این دست که خودت بهتر می‌دونی؛ به خاطر همون هم مرز بودن با فنلاند هست. چون در گذشته تعدادی از هموطنان پهلوان و قهرمان ما از طریق مرز مورمانسک پناهنده شدن به اروپا، یه مقدار روسیه سر این قضیه سخت‌گیری‌های خاص خودشو خصوصا برای ما ایرانیا داره.

- ما پرواز مون هم این طوریه که میریم مسکو و بعدش میریم به مورمانسک؛ پرواز مستقیم نداشتیم؟

- نه خب؛ خودت که احتمالا وقتی جغرافیش رو می‌خوندی متوجه شدی مورمانسک یه شهر خیلی کوچولوییه توی شمال غربی روسیه و پرواز مستقیم از به جرات می‌تونم بگم از شهرای دیگه‌ی دنیا هم نداره و باید خودتو برسونی به شهرهای اصلی روسیه مثل مسکو یا سن پترزبورگ و بعد با یه پرواز داخلی بری به مورمانسک. از تهران هم به مسکو معمولا هفته‌ای سه چهار تا پرواز داریم پروازهای مثل ماهان و ایرفلوت خود روسیه که بعد از اینکه ما رسیدیم به مسکو با یه توقفی و یه پرواز دومی که حدودا سه ساعت طول میکشه، میریم و می‌رسیم به مورمانسک. البته که می‌تونیم به سن‌پترزبورگ هم بریم و از اونجا پرواز بکنیم به مورمانسک. ولی معمولا پروازهایی که از تهران به سن‌پترزبورگ میره توی زمستون یا قطع میشن یا تعدادشون خیلی محدوده. به همین علت اکثر تورها از طریق مسکو خودشونو میرسونن به مورمانسک.

- راستی من شنیدم که شرایط چک بار و کنترل بار اونجا خیلی سخت‌گیرانه‌اسو

- اینو گفتی. اتفاقا یاد سفر قبلی افتادم شیلا. کلا روس‌ها معروف هستن به خشک بودن و خیلی به قول گفتنی عصا قورت داده بودن و کانترهای پروازشون هم که کارت پرواز صادر می‌کنن خب همین رویه رو دارن. آره درست شنیدی؛ جالبه بهت بگم که وقتی وارد فرودگاه مسکو میشی، پلیس مهاجرت اونجا، در مورد ایرانیا گفتن یه سری سخت‌گیری‌های خاص خودشو داره. ممکنه حتی مثلا یه ساعت دو ساعت یه سری سوال و جواب بپرسه. بعد شما ر راهی مرحله‌ بعدی بکنه. اما وقتی ما پرواز داخلی می‌خوایم بریم سوار بشیم جهت اطلاعت، اگه مثلا بار اصلی تو بیست کیلو باشه اگر چمدونت بشه بیست کیلو صد گرم؛ سر صد گرم باهات شوخی نداره یا مجبور می‌کنه صد گرم خالی بکنی یا بری بقیه پول و هزینه‌ بار اضافه‌‌ات رو پرداخت کنی. از اون جالب‌تر شیلا، این خیلی جالبه؛ اینا یه دونه حالت قالب طوری، حالا ایرانیای مختلف برای هر کدومشون قانون خودشونو دارن. ولی یه قالب گذاشته اونجا وقتی داره کارت پرواز صادر می‌کنه میگه این بار دستی رو بذار داخل اون قالب، بعد می‌ذاری اونجا، میگه خب اوکی وزنش مثلا باید هفت کیلو باشه، اگه 100 گرم اضافه تر باشه که باید اضافه بار بدی یا کمش کنی اما از اون قالب اگه یه ذره بار دستیِ تو بزرگتر باشه به هیچ وجه باهات راه نمیاد که بار دستیت رو ببری بالا! مجبورت می‌کنه یا تحویل بار اصلی بدی که خب بالاخره هزینه داره، یا خلاصه اینو نمیدونم ببریش، کوچیکش بکنی تا بالاخره جا بشه و نکته‌ آخر هم، همه جای دنیا معمولا شما وقتی که چند نفر با هم هستید، می‌تونید چمدونتون رو تجمیعی تحویل بدید تا باری اگه کسی اضافه هست با اون یکی جمع بشه و از اون حد مجاز بالاتر نره. ولی بازم ایرلاین‌های روسیه به خاطر اینکه بتونه بیشتر پول بگیره میگه تک تک باید چکینگ بکنید و اجازه نمیده که تجمیع بکنین.

- یعنی من اگه پونصد گرم کم داشته باشم نمیتونم بگم به اون کسی که پونصد گرم زیاد داره!

- نه، باید چمدونو همونجا باز بکنی. اون پونصد گرمی که به شدت اضافه داره بریزه داخل یه چمدون دیگه.

- جایزه هم بهمون نمیدن اگر کمتر بیاریم؟!

- یه همچین مسائلی متاسفانه اونجا هست. البته که قابل حله ولی خب باید بدونیم که اونجا دچار مشکل نشیم.

- راستی الان داشتم دوباره هوای مورمانسکو چک می‌کردم 8- درجه بود! نمی‌شد یه دو ماه زودتر بریم شفق ببینیم؟ آنقدر دغدغه‌ سرما رو نداشته باشیم.

- فکر می‌کنم نزدیک دو ساعتی هنوز تا پروازمون وقت داریم. بشینیم اصلا با همدیگه یه سری مسایل سفر رو باهم یه مروری بکنیم، ضرری نداره. من وارد این موضوع بشم که اصلا این شفق چطور تشکیل میشه؟ و این همه طرفدار و عاشق پیداکرده. شفق قطبی دلیل در حقیقت ایجادش به خاطر طوفان‌های خورشیدی هستش که از سمت خورشید و به همه‌ جهان تو مجموعه‌ شمسی پخش میشه. این ذرات که حامل انرژی هستند الکترون و پروتون‌های انرژی داری هستند که از سمت خورشید میان اینا به سمت کره زمین هم میان و چون زمین یک میدان مغناطیسی داره که توی دو تا قطب شمال و جنوب در حقیقت جمع میشن، عملا خیلی از این ذرات باردار که مضر هم هستن برای کره‌ی زمین رو دفن میکنه. اما چون توی دو تا قطبِ شمال و جنوب این حفاظ اصطلاحا ضعیف‌تر هست می‌تونن این امواج به سطح زمین برسن. نهایتا وقتی اینها برخورد می‌کنن به مولکول‌های اکسیژن و نیتروژن که تو فضای جو زمین هست، این ذرات، مولکول‌های اکسیژن و نیتروژن رو باردار می‌کنن و وقتی که اینا می‌خوان انرژی خودشون ر آزاد بکنن دقیقا همون زمانی هستش که ما نورهای خوش رنگ رو می‌بینیم. اکسیژنی که باعث نورهای سبز میشه یا نیتروژنی که باعث نورهای تقریبا قرمز میشه و حتی هاله‌هایی از زردو بنفش هم ممکنه گاهی اوقات ببینین. پس نهایتا این اتفاق توی دو تا قطب شمال و جنوب میفته، اما معمولا شما بالای مدار شصت و شیش و نیم درجه‌ی کره‌ی زمین می‌بینین که اصطلاحا به مدار شمالگان هم معروف شده. البته که این مدار توی جنوب هم هست و پایین اون مدار هم میشه دید. اما نکته‌ی جالب اینجاست که تو اگه بری مثلا دقیقا قطب شمال وایسی یا دقیقا توی نقطه صفر قطب جنوب بایستی نمی‌تونی ببینی! چون شفق توی افق می‌ره و نمی‌تونی اونو ببینی! حالا این که چرا ما توی این فصل میریم؛ همونجور که احتمالا خودت میدونی به خاطر وضعیت زاویه‌ی کره‌ی زمین نسبت به محورش و یه سری مسایل دیگه نجومی که فعلا مورد بحث ما نیست، ما تو شیش ماه اول سال مدت زمان اصطلاحا روزمون بلندتره که فکر می‌کنم همین امسال تو برای دیدن مسکو و سن پترزبورگ سفر رفته بودی.

- بله تابستون اونجا بودم. در شب‌های سفید!

- دقیقا اون تایم مدت زمانی که خورشید توی آسمون هست خیلی بیشتره و تقریبا از شهریور ماه و مهر ماه به بعد یواش یواش مدت زمانی که خورشید توی آسمون هست خیلی مدت کوتاهتر میشه و فضا و آسمان شب تاریک‌تر میشه. به همین علت معمولا از آبان و آذر شرایط دیدن شفق خیلی بهتر هست تا اواسط یا اواخر اسفندماه. نکته‌ی دیگه هم اینکه توی این بازه‌ی زمانی این طوفان‌های خورشیدی تاثیرات بیشتری روی دو تا قطب میزاره و دیدن شفق قطبی رو راحت‌تر می‌کنه. البته که می‌تونی بری قطب جنوب و شفق رو ببینی ولی به خاطر اینکه اونجا مسکونی نیست و فرودگاه و دسترسی و شرایط عادی وجود نداره معمولا توریست‌ها نمیتونن برن. مگه اینکه این آدما دانشمند و مکتشفین برن و سر بزنن اونجا. به همین علت هستش که ما مجبوریم برای دیدن شفق قطبی توی این بازه‌ی زمانی اواخر آبان یا اوایل آذر و نهایتا تا اواخر یا اواسط اسفندماه بیایم برای دیدن شفق قطبی. ولی جالبه تو تابستون بعدی این بار بری احتمال بسیار زیاد زمستون‌شو بیشتر دوست خواهی داشت چون اشاره کردم که تو این ایام روزهایی که ارتودکس هم هستن و به ایام کریسمس خیلی اهمیت میدن؛ حدودا یک ماه دو ماه قبل از کریسمس که اواسط دی ماه هم هست شروع می‌کنن آذین بندی کردن و خودشونو آماده می‌کنن برای کریسمس و بعد از این ایام هم جالبه این آذین‌بندی و حال و هوای عیدشون اصطلاحا هنوز تو فضای شهر هست. درخت‌های کاجی که آذین بندی شده؛ مغازه‌ها فروشگاه‌ها رستوران‌ها و واقعیتش فکر میکنم که این خودش یکی از جاذبه‌های خیلی جذابی هست که این سفر ر تو این زمان خیلی زیباترش می‌کنه. خلاصه کلام نه قبلش می‌تونی بری نه بعدش می‌تونی بری! نه اینکه نمی‌تونی بری ولی شفق قطبی رو به این زیبایی نمی‌تونی ببینی.

- بنابراین این شفق قطبی که گفتین توی کشورای دیگه‌ای که بالای مدار شمالگان باشن هم تشکیل میشه. نروژ و سوئد و فنلاند و کشورهای این چنینی.

- دقیقا بالای مدار شصت و شش توی شمال چه توی جنوب میشه دید و همینطور که اشاره کردید تو فنلاند، نروژ، ایسلند و کانادا میشه اینها ر دید ولی خب از اونجا که پاسپورت ما خیلی خیلی معتبره ما ر راه نمیدن تو این کشورها و فعلا حداقل روسیه رامون میده و تنها شانسمون فعلا برای اکثریت ایرانی‌ها دیدن شفق توی مدار شمالگان روسیه است. راستی اینم اضافه کنم این توفان‌های خورشیدی که باعث قطبی می‌شن توی بازه‌ها یا پروسه‌‌های یازده ساله به اوج خودش میرسه و 2025 اون دوره‌ای هستش که به حداکثر فعالیتش می‌رسه و شفق رو خیلی بهتر میشه دید و خب امسال که ما داریم 2024 میریم نزدیک به اون زمان هست و یکی از بهترین شفق‌ها رو احتمال بسیار زیاد خواهیم. من تقریبا دو سال پیش از این سفر اومدم، فکر می‌کنم تو همین امسال تابستون توی روسیه و سنت پترزبورگ و مسکو بودی و بعد از جنگ اوکراین اومدی روسیه. چه خبر از وضع و اوضاع تبدیل پول یا سیم کارت و اینترنت؟ آیا تغییراتی اتفاق افتاده؟

- اتفاقا داشتی می‌گفتی 2025 داشتم فکر می‌کردم با این شرایط نابسامانی ارز و اقتصادی که ما تو ایران داریم هرچه زودتر بتونیم سفرهایی که می‌تونیم ر بریم چون الان دسترسی داریم و سفر ر زودتر انجام بدیم برامون خیلی بهتره. اتفاقا آره من تابستون مسکو سن‌پترزبورگ بودم. شرایط پیچیده‌ای نداره ما باید روبل تهیه کنیم که به راحتی اونجا در صرافی‌های سطح شهر میشه تهیه کرد. البته روسیه مثل استانبول و ترکیه نیستش که خیلی تعداد صرافی‌ها در سطح شهر زیاد باشه. احتمالا توی مورمانسک باید حتی کمتر از مسکو یا سنپترزبورگ باشه چون شهر کوچکتریه

- آره، درست میگی؛ خب منم سفری که اومده بودم تعداد صرافی‌ها توی مسکو و سن پترزبورگ خیلی بیشتره اما توی مورمانسک خب تعدادش کمتره.

- ولی به هر حال شرایط پیچیده‌ای نداره فقط باید حواسمون باشه که دلارهای خیلی سالم و اصطلاحا دلارهای جدید یا دلار آبی بدیم. دلارهای قدیمی ر قبول نمیکنن. سیم‌کارت هم در حقیقت سری پیش خب ما رومینگ همراه اول و ایرانسل بعضی دوستان تهیه کرده بودن ولی بگیر نگیر داره. خیلی نمیشه روش حساب کرد. بنابراین راه بهتر اینه که از سیمکارت‌های لوکال روسی استفاده کنیم مثل این مگافون یا ام‌کی‌اس که با ده تا پونزده دلار، بسته به نیازمون که می‌تونیم یه حجم اینترنتی بگیریم؛ معمولا هم تا یک ماه مکالمه‌اش نامحدوده و خیلی راحت در فرودگاه یا مرکز خرید یا هر فروشگاه اپراتور تلفن همراه دیگه‌ای میشه تهیه کرد. البته از اونجایی که ما هر جا بریم باید فیلترینگ ر هم با خودمون ببریم اینستاگرام در روسیه فیلتره. گوگل کار می‌کنه ولی بعضی امکاناتش محدودتره مثلا رستوران‌ها رو از روی گوگل مپ نمیشه راحت پیدا کرد ولی یه نرم‌افزاری دارن به اسم یاندکس که خب همه به راحتی ازش استفاده می‌کنن حتی برای گرفتن تاکسی، برای پیدا کردن متروها و اتوبوس‌ها که کارمون ر اونجا راه میندازه.

- خوب ما که دیگه مجهزیم به ابزارهای فیلترشکن. ما رو از این چیزا نترسون. حال تو گفتی روسیه من چند ماه پیش چین بودم؛ صد رحمت به روسیه. چین که وضع و اوضاعش خیلی خراب‌تره. گفتی یاندکس. اتفاقا جالبه. به قول تو یه نرم‌افزار جامعی شبیه به جیمیل که خب خیلی نقشه داره، نمی‌دونم خدمتتون عرض کنم که موتور جستجو داره و یک گزینه جالبی داره که احتمالا توی سفرت هم استفاده کردی، برای گرفتن ماشین. وقتی شما سیمکارت بخرید برای گرفتن تاکسی و ایاب ذهاب به راحتی می‌تونید مثل اسنپ خودمون به راحتی می‌تونی ماشین انتخاب بکنی و قیمت فیکس شده‌ و به راحتی می‌تونی ازش استفاده بکنی.

- گفتی ماشین! من هیچ وقت خاطرات متروگردی توی مسکو ر یادم نمیره و یکی از امتیازاتی که هم مسکو هم سن پترزبورگ داشتن این بود که در سطح شهر می‌شد با مترو رفت و آمد کرد. در حقیقت به همه جای شهر با مترو دسترسی داشتیم. ما اونجا حتی از اتوبوس و تراموا هم استفاده کردیم. مورمانسک هم همین قدر مجهزه شرایط حمل و نقلش؟

- مورمانسک شهر کوچیکیه و مترو نداره. رو این حساب اون جذابیت‌هایی که توی مترو مسکو و سن‌پتربورگ تجربه کردی اینجا نیست. منم بردی به خاطرات اونجا واقعیتش خیلی از ایستگاه‌های مترو توی مسکو خودش یه موزه‌اس. ما تو مورمانسک مترو نداریم ولی سیستم یاندکس کار می‌کنه. به راحتی می‌تونید تاکسی بگیرین و خدمتتون عرض کنم که یه سری اتوبوس‌هایی هم داره به اسم «تروی باس» که مثل همون سیستم اتوبوسرانی، سیستم منظمی داره و به راحتی می‌تونید توی سطح شهر تردد بکنین. ولی باز اشاره می‌کنم چون شهر کوچیکه احتمالا خیلی جاها اگر دو سه نفر باشین، تاکسی براتون به صرفه‌تره که بخواین باهاش بگردین. در ادامه هم بگم که چون تور ما گروهی هستیم و ما برای کل سفر تقریبا همه‌ی روزامون گشت‌هامون پر هست؛ خب ماشین توریستی گرفتیم و عملا اکثر ساعات روز ما توی ماشین خودمون هستیم و نگرانی از این بابت نداره. ولی خب کساییکه شخصی سفر میان، قاعدتا باید به تناسب تعدادشون ماشینا ر حالا با توضیحاتی که گفتیم هماهنگ بکنن و برای گشت استفاده بکنن.

- ما خیلی نگرانی بابت ماشین و اینا نداریم و آسوده‌ایم. راستی شادفر تو فرودگاه دیدم که با یه خانواده‌ای داری حرف می‌زنی که دو تا بچه داشتن.

- چه ایرادی داشت؟

- بچه تو این سفر چالشی نیست؟

- نه تنها چالشی نیست بسیار هم بهشون خوش می‌گذره و داشتم به این فکر می‌کردم که من اگه سن این بودم دوازده یا شونزده ساله مثلا تو این سن میومدم، حال و هوا و فضای مورمانسک و خاطراتشو مگه میشه فراموش کرد. اولا که خب همون وسایل و تجهیزاتی که لازم بود، اینام تهیه کردن و دارن، همونجوری که احتمالا با همون خاطرات دوره‌ی کودکی‌مون از برف و زمستون بسیار برامون شیرینه قاعدتا این‌ها دارن میرن به یه سفری که توش بابانوئل داره و میرن بین سگ‌های هاسکی و خدمتتون عرض کنم گوزن‌ها و مسایلی از این دست که با هم صحبت کردیم، فکر می‌کنی واقعا اینا این سفر براشون جذاب نیست؟! الان که فکر می‌کنم می‌بینم منم اگه کودکیم این سفر رو می‌رفتم استانداردهای سلیقه‌ سفریم احتمالا می‌رفت بالا. دقیقا و اتفاقا فکر می‌کنم این بنده خداها شاید از یه جای دیگه ضربه بخورند بعد از این سفر شاید یه سفر عادی اصلا براشون جذاب نباشه. سقف آرزوهاشون رفته بالا.

- مثل اینکه دارن اعلام می‌کنن که بریم سوار هواپیما شیم. بریم کم کم دیگه تو صف وایستیم و به سوی مورمانسک حرکت کنیم.

- آره بریم سوار شیم که برسیم مسکو و بعدش بریم مورکانسک.

- شیلا چی کار می‌کنی تو این سرما؟

- دارم از این ایگلوهای بامزه عکاسی می‌کنم.

- عکاسی‌تو کردی، الان یک ساعته بچه‌ها رفتن تو اتاقاشون ول کن نیستی! نه به اون که از سرما می‌ترسم و الان می‌میرم و فلان و بهمان. نه به اینکه الان یک ساعته بیرون ایستادی و تو این سرما داری از ایگلوها عکس می‌گیری. بیا بریم داخل رستوران بچه‌ها جمع شدن اونجا؛ قراره قبل از شام هم با بچه‌ها یه گپ و گفتی بکنیم و شام هم بخوریم و آماده بشیم برای شب ایگلوها که هوا هم صافه و احتمالا می‌تونیم دوباره شفقو ببینیم. بیا بریم داخل. بیا بریم داخل.

- خوب شیلا می‌بینم که حسابی از این ایگلوها و حال و هوای منطقه به هیجان اومدی. سفر رو چطور دیدی؟ تقریبا ما همه گشت‌هامونو انجام دادیم، فردا هم که داریم میریم مسکو؛ دو روز گشت مسکو داریم. بگو ببینم چطور بود؟ این جمله من یادته قبل از سفر گفتم این سفر کلا یه سفر متفاوتیه. واقعا متفاوت بود برات یا نه؟

- این سفر منحصربه‌فردترین سفر زندگیم بود واقعا. اول از این که باید بگم که همون‌جورکه گفتی اینجا برای من پر از خاطرات کودکیم بود و یاد کارتون‌های والت‌دیزنی می‌افتادم وقتی که خونه‌های اسکیموها رو نشون می‌داد. بابانوئل و گوزن‌های شمالی و به خصوص این ایگلوهای بانمک بودن. دقیقا عین اون خونه‌های گنبدی شکل اسکیموها که با برف و یخ می‌ساختند. ولی خب الان به شکل مدرن در اومده با دیوارهای شیشه‌ای و سقف شیشه‌ای که میشه تا صب به آسمون نگاه کرد و البته توش هم مجهز و گرم و نرم و راحته. فک کنم امشب تا صبح نخوابم خلاصه

- آره خب ما دو سه شب اول توی هتل آزیموت خود مورمانسک بودیم. یه هتل چهار ستاره‌ بسیارخوب و بعدشم معمولا تو تورهامون می‌ریم تو این ایگلوها و به قول خودت حال و هوای اسکیموها و اونا ر درک می‌کنیم. خصوصا که با اون صفحه شیشه‌ای احتمال دیدن شفق قطبی هم هست و لذت آخر سفر صدچندان میشه. خود سفر رو چطور دیدی؟ با سگ‌های هاسکی، با گوزن‌ها، حال و هوا چطور بود؟

- بذار من از روز اول تعریف کنم دیگه. من باید این خاطرات و برای یکی تعریف کنم؛ اینقدر هیجان‌زدم.

- برا من تعریف کن.

- روز اول که رفتیم هاسکی‌ها رو دیدیم. این سگ‌های هاسکی که در حقیقت زادگاه اصلیشون هم سیبری بوده و بعدها به مناطق مختلف زمین صادر شدن.

- خصوصا به مناطق گرمسیر ایران.

- متاسفانه؛ من همیشه وقتی تو ایران می‌دیدمشون بی‌نهایت دلم می‌سوخت که چرا این سگ‌ها ر میارن تو این شرایطی که اصلا مساعدشون نیست نگهداری می‌کنن. این که تو زیستگاه اصلی خودشون داشتن این سگ‌ها ر می‌دیدم برام خیلی هیجان‌انگیز بود. یه کوچولو دلم سوخت به خاطر اینکه خب یه ذره اون حس حیوان دوستی هم به هرحال قاطی شده بود. ولی خب اونجا لیدر محلی بهمون توضیح داد که در یک شرایط کاملا ایده‌آلی دارن این سگها پرورش داده میشن و نگهداری میشن. اون سورتمه سواری که با سگ‌ها داشتیم خیلی جذاب بود. تو همون منطقه گوزن شمالی رو هم دیدیم؛ که به قول خودت باید یه لباس بابانوئل تنمون می‌کردیم و دیگه حسابی اون حال و هوای کالسکه‌های بابانوئل ر تجربه می‌کردیم. به خصوص حالا اون جنگل‌های سوزنی شکل که همه‌ درخت‌ها رو برف گرفته بود و دیگه کاملا حال و هوای کریسمس داشت. وقتی که گوزن غذا دادیم و بعدشم رفتیم دیدن اقوام سامی؛ اونجا دیگه یکی از نقاط عطف و اوج اون روز سفرمون بود.

- بله دیدمت داشتی با اون خانم...

- پایکوبی می‌کردم.

- حرکات موزون انجام می‌دادی با موسیقی اقوام سامی.

- آره به خاطر اینکه برای من دیدن اقوام و بومی‌های یه منطقه خیلی جذابیت داره. به خصوص اقوام سامی که بومی‌های اصلی مناطق شمال اسکاندیناوی هستند. می‌دونم که کشورهای نروژ و فنلاند و سوئد هم تعدادیشون زندگی می‌کنند، هرچند که تو این سال‌های اخیر جمعیتشان خیلی کم شده، ولی به هر حال اقوام کوچ‌نشین بودند که راه معیشتشان هم معمولا پرورش گوزن و سگ‌های هاسکی و ماهیگیری بوده. البته تو این سال‌های اخیر به هر حال در تطابق با زندگی مدرن قرار گرفتند و از اون حالت بدوی خارج شدند. ولی تو همون چادرها هم هنوز حال و هوای اون زندگی بدوی‌شون رو می‌تونستیم تجربه کنیم، با اون موسیقی مخصوصشون که در ستایش طبیعت هست بهش «یویوک» گفته میشه. البته خب خودشون هم «شمن» هستند و کاملا در تعادل و تعامل با طبیعت و احترام خاصی برای تمام اون چیزی که در طبیعت وجود داره قایلند. خلاصه اون روز هم تجربه‌ی نظیر بود.

- آره بازم یادم اومد که اون چکمه‌هایی که با پوست گوزن درست کرده بودن تا زیر گردن کشیده بودی بالا و کاپشن‌شون رو پوشیده بودی تو برفا واسه خودت داشتی قدم میزدی. آره درست اشاره کردی. مخصوصا تو این ده پونزده سال اخیر که بحث توریست و گردشگری تو زمستونای این منطقه خیلی معروف شده. این اقوام سامی هم خب تو دهکده‌های بیشتری ساکن شدن همون‌جورکه اشاره کردی و عملا تا حدود زیادی مدرن هستن.ولی خب اون فرهنگ‌ها و سنت‌هاشون و غذاهایی که دارن و نگهداری همین سگ و گوزن که اشاره کردی یه جورایی دام حساب میشه، مثل ایران خودمون که حالا مثلا مردم تو ایران گاو و گوسفند نگه می‌دارن و اونجا هم همین سگ و گوزن براشون دام حساب میشه و برای نمایش فرهنگ و سنت هاشون با توریست‌ها پا به پا میان. خلاصه حال و هوای بسیار جذابی ر درست می‌کنن. ولی واقعیتش شیلا اونور رو منم دوست داشتم. روز اولی که اشاره کردی. مسیر تِرِبریکا برا من یه حس و حال متفاوتی داشت. نمیگم قشنگ‌تر؛ به خاطر یکی دو تا نقطه که خیلی برای من جذاب بود. یکی این که ما از مورمانسک تا تریبریکا کلا سه ساعت باید توی جاده‌ای که تا چشم کار میکنه برف گرفته رد می‌شدیم و جهت اطلاعت باز هم ما خوش‌شانس بودیم که جاده بسته نبوده. جاده مورمانسک به تربریکا که در واقع می‌گن شمالی‌ترین دهکده‌ای هست که ساکن دائم داره بالای مدار شمالگان به خاطر برف خیلی اوقات بسته میشه و خوش‌شانسی ما بود که این جاده بازبود.

- البته ماشینای خیلی متفاوت و مخصوصی هم داشتند برای اون جاده‌ها.

- خود ماشین‌ها خیلی خاص نیستن. جالب اتفاقا؛ منم سفر اول اومده بودم برام تعجب‌برانگیز بود که اینا تو این جاده‌ای که برف گرفته حالا با اینکه بازی کردن با سرعت هشتاد نود گاهی اوقات تا صدتا دارن میرن، زنجیر چرخ هم ندارن! بعد متوجه شدم که تمام ماشین‌ها لاستیک‌های زمستونی خیلی خاص دارن و به راحتی ازشون توی مسیر برفی ویخی استفاده می‌کنن. بگذریم؛ وقتی به خود تربریکا رسیدیم، اصلی‌ترین جایی که برای من خیلی خاطره انگیز هست و سنجاق شده تو ذهنم، قبرستانی بود که کشتی‌ها و قایق‌هایی که از کار افتاده بودن جمع شده بودن. خصوصا که غروب آفتاب اونجا بودیم و یه حس و حال خیلی عجیبی برای من داشت که این کشتی‌ها و قایق‌هایی که یه زمانی تو این دریا می‌رفتند و میومدن ماهیگیری می‌کردن، الان در حقیقت افتادن یه گوشه‌ی دریا و یخ‌هایی که اینا رو احاطه کرده حال و هوای خاصی داشت. به غیر از اون دیدن ساحل تخم اژدها که اسم جالبی هم داره، تو همون کنار دریا، سنگهایی بود که خب شبیه به تخم‌مرغ ولی خب تو ابعاد خیلی بزرگتر و به خاطر فرسایش دریا به اون شکل و شمایل دراومدن. خب اونجا برف نشسته روی اینها و کنار دریا خیلی جذاب و جالب بود. البته که یادمه برای رسیدن به این ساحل تخم‌ اژدها سوار اسب شدم.

- آره سوار اسنوموبیل شدیم!

- آره سوار اسنوموبیل شدیم و تو جیغ و داد راه انداخته بودی! توی دهکده اقوام سامی هم اسنوموبیل شوار شدیم اونجا آروم بودی، اینجا چرا سر و صدا درآوردی؟

- اسنوموبیل اونجا متفاوت بود. مسیر کوتاهتری رو رفتیم. اینجا انگار که توی کویر برفی داشتیم می‌رفتیم و اسنوموبیل‌سواری می‌کردیم. از هیجان واقعا داشتم جیغ می‌زدم. البته که باد سردی همونجا داشت میومد و با تمام اون لباس‌هایی که پوشیده بودیم بازم سرماشو احساس می‌کردم.

- آره، دمای اونجا خوب سردتر بود نسبت به دهکده سامی چون دهکده داخل یه حالت جنگل طور بود و فضای باز و باد نداشت. اینجا کنار دریا بود و باد میومد. همونجور که یادته یه سری شبیه چیز شبیه به پوست گوزن بود که دادن بچه‌ها انداختن رو پاشون و همونطور که اشاره کردی محیط باز بود و باد هم سرما ر خب شدیدتر می‌کنه. در مجموع کنار این جاده که به سمت تخم اژدها می‌رفت اون آبشار یخی بود که خیلی جالب یخ زده بود. واقعا جالب و زیبا بود برای من جالب بود اونم. و از اون جالب‌تر، اگه اهل فیلم و سینما باشی توی کنار ساحل و اون کافه‌ای یا رستورانی که رفتیم ناهار بخوریم اون اسکلت نهنگ نمی‌دونم یادت هست یا نه؟

- بله اون اسکلت نهنگ برای فیلم «لوی‌یاتان»

- دقیقا؛ اون اسکلت ساخته شده و برای یکی از فیلم‌های جالب روسیه هست. اگر اهل سینما هستی پیشنهادکنم ببینی.

- البته اون فیلم فکر کنم توی تابستون ساخته شده.

- آره اون فیلم کلا توی تابستون بوده و توی تربریکا بوده و توی فیلم هم اسمی از اینجا برده نمیشه ولی کاملا لوکیشن مکان فیلمبرداری فیلم تو همین تو همین تربریکاست. اینم در نوع خودش برای من که اهل سینمام جالب بود. از اون طرف هم دیدم که کنار اسکلت نهنگه سوار تاب شده بودی و داشتی برای خودت حال میکردی.

- بله تاب سواری؛ کنار ساحل دریای بارنتز خودش می‌تونه یکی از نقاط مهم سفر باشه. تازه رفتیم روی اون صندلی گیم آو ترونز و پشت به دریا نشستیم و حسابی هم عکاسی کردیم.

- این روز خلاصه تو تربریکا برای من روز خاصی بود؛ به دلایلی که اشاره کردم. تو بگو از مورمانسک، مورمانسک برات چطور بود؟ یادمه اول سفر، فرودگاه تهران داشتیم در مورد جنگ جهانی دوم و خلاصه اتفاقاتی که اینجا افتاده صحبت می‌کردی و احتمالا خود شهر مورمانسک هم برای تو تداعیگر خیلی نکات جالبی بوده.

- اون روزی که تو مورمانسک گشت داشتیم. آره حسابی برام حال و هوای جنگ جهانی دوم دوباره تداعی شد. یک مجسمه‌ خیلی بلندی به اسم مجسمه‌ی آلیوشا که روی یک تپه بلند قرار داره و مشرف به خلیجه. اون مجسمه یادبود سربازهای کشته شده در جنگ جهانی دوم در سال 1941 میلادی و در واقع خود اون سرباز در حقیقت خود اون مجسمه هم داره رو به غرب نگاه می‌کنه و اشاره داره به اون داستان حملاتی که از سمت فنلاند انجام می‌شده. یک شعله‌ ابدی هم در حقیقت جلوی اون سرباز روشنه که هیچ وقت خاموش نمیشه. اون دیدی که به خلیج داشتیم و خلاصه همه‌ی اون حال و هوا با اون مجموعه کاملا منو یاد فیلمای جنگ جهانی دوم انداخت؛ غم‌انگیزه دیگه.

- جالبه تو یه موقعیت و یه لوکیشن با هم بودیم؛ حس و حال من یه مقدار متفاوت بوده. منم اون تپه‌ای که مجسمه‌ آلیوشا روش بوده رو دوست داشتم ولی از یه دید دیگه‌ای من خیلی حالا تو تاریخ نرفتم یعنی اونجا برام تداعی‌گر تاریخش نبود، ولی دیدن اون منظره‌ی خلیجی که مه خیلی شدید و غلیظی گرفته بود و کشتی‌هایی که تو کنار ساحل کناره گرفته بودن و اون باد سردی که اونجا زوزه می‌کشید و دیدن اون خلیج برای من بازم اون حس و حال زمستون و فضای دارکی که حتی رمان‌های روسی ر شاید به یاد من آورد و اون حال و هوا برای من خیلی فضای عجیب و غریبی بود.

- البته بعدشم رفتیم دیدن کشتی یخ‌شکن لنین که در حقیقت اولین کشتی یخ شکن هسته‌ای بوده.

- یعنی توش هسته می‌زدن؟

- آره اینجوری بوده که توش هسته آلبالو می‌ریختن و کار می‌کردن!

- دیگه شوخی کردم انرژی هسته‌ای که حق مسلم ماست با اون انرژی هسته‌ای کار می‌کرده.

- بله؛ این کشتی یخ‌شکن که به نام لنین هم معروف هست و نامگذاری شده در حقیقت اولین کشتی یخ شکنی بوده که در دوران شوروی و در دوران جنگ سرد ساخته میشه. به دلیل اون سیستم راکتورهای اتمی که در موتور خونه‌اش بوده قدرت چند برابری داشته برای شکستن یخ‌های قطبی و کارش این بوده که اقیانوس و دریا رو پاکسازی می‌کرده از یخ برای اینکه کشتی‌های دیگه و شناورهای دیگه بتونن اون مسیر ر طی کنن. این کشتی از سال 1959 تا 1989، سی سال ماموریت داشته که در سطح آب‌های آزاد کار پاکسازی ر انجام بده؛ ولی دیگه سال 1989 میلادی بازنشست میشه و الان از سال 2009 میلادی تبدیل به موزه شده. البته لیدرهای اونجا داشتن توضیح می‌دادند که این کشتی اینقدر مجهز بوده که یک سال و نیم بدون پهلو گرفتن می‌تونسته روی آب باشه. این که میگن مجهز بوده یعنی آشپزخونه داشته، اتاق خدمه داشته و مجهز بوده به بیمارستان و به راحتی می‌تونستن مدت‌های طولانی اونجا زندگی کنن روی آب.

- داشتیم اتفاقا از کشتی میگفتی؛ یاد خاطره‌ی سفر قبلیم افتادم. تو سفر قبلی که از کشتی لنین اومدیم بیرون داشتیم می‌رفتیم که یه مرد روسی از کنارمون رد شد و از صحبت‌های ما متوجه شد که ما ایرانی هستیم. منو صدا کرد گفت شما ایرانی هستید؟ گفتم خب بله؛ چطور؟ گفتش که شما شهاب چراغی ر می‌شناسید؟ گفتم چطور تو شهاب چراغی از کجا می‌شناسی؟ گوشی موبایلش درآورد و یه عکس سلفی که با آقای چراغی انداخته بود رو نشونم داد بعد گفتش که آره منم لیدر لوکال مورمانسکم و سفر قبلی با شهاب بودیم. بعد برام خیلی جالب بود که دنیا چقدر می‌تونه کوچیک باشه که یه فرد روسی توی مورمانسک منو ببینه بعد شهاب چراغی ر معرفی کنه که با من رفیقه و ما با همدیگه در ارتباطیم. اونم یکی از خاطرات جالبی بود که از کشتی لنین تو ذهن من مونده.

- شفق قطبی که اومده بودی دفتر پرسیدی، چطوری بود؟

- آخ آخ، من نمی‌دونم چجوری یه روزی باید از شفق قطبی واسه کسی تعریف کنم؟!

- البته که من قبل سفر هم برات تعریف کردم. اینو می‌دونستم که تعریف کردن و عکس و فیلم نشون دادن اون حس و حال و اون تجربه رو به هیچ وجه نمی‌تونه برات بیان بکنه.

- واقعا تعریف کردنی نیست.

- حالا تو هم احتمالا نمی‌تونی برای کسی با تعریف بگی چی دیدی. ولی حالا بگو چطور بود؟

- اون شبی که ما شفق قطبی رو دیدیم و این رنگ‌های سبزی که زنده تو آسمون داشتن می‌رقصیدن و حالا یا هاله‌های کمرنگ‌تری البته رنگ‌های قرمز و بنفش هم داشتیم، اون لحظه‌ برخوردم با شفق نمی‌دونستم واقعا باید جیغ بزنم، خوشحال باشم، گریه کنم از هیجان و اصلا حس و حالم واقعا توصیف کردنی نیست. اگر که شفق رو نمی‌دیدیم شاید این سفر کامل نمی‌شد و حتما که هایلایت برنامه‌هامون بود. به خصوص که داستان‌ها و افسانه‌های جالبی هم پشتش داره. حالا هر منطقه یک افسانه‌ی به خصوصی برای خودشون دارن. ولی بومی‌های این منطقه معمولا میگن که رقص ارواح مردگان شون یا همون اجدادشون در آسمان. راستی شادفر از روز اولی که ما اینجا بودیم هر بعدازظهر از ساعت شیش و هفت، آماده‌باش بودیم برای به قول تو شکار شفق، جریان شکار شفق چی بود؟

- تو فرودگاه تهران اگه یادت باشه شیلا گفتم که این داستان شفق نظر علمی اصلا چطور اتفاق می‌افته تا ما این رقص ارواح رو به قول تو ببینیم. ولی انگلیسی‌ها اسم جالبی واسش گذاشتن بهش میگن «آرورا هانتینگ» یا فارسی میشه شکار شفق، کلمه خوبی ر انتخاب کردن. به این علت که واقعیتش دیدن شفق مثل شکار میمونه. ینی ممکنه تو بری شکار و متاسفانه موفق نشی که شفق رو شکار کنی مثل کسانی که میرن برای شکار.

- ما هم تو این روزی که رفته بودیم برای شکار شفق، دو سه جا رفتیم و منطقه عوض کردیم.

- آره؛ دلیل داره و اینکه چرا آماده باش بودیم به این علت هستش که به غیر از اون دلایل علمی که اشاره کردم که تو این بازی زمانی سال می‌تونی شفق ببینی یا شکار بکنی، چند نکته دیگه ر هم باید در جریان باشی و رعایت کنی تا بتونی شفق رو ببینی. اینطور نیست که هر لحظه بتونی ببینی. هر چند ممکنه خیلی خوش‌شانس باشی مثل سفر قبلی ما که تو خود مورمانسک و داخل شهر تونستیم این شفق ر ببینیم. ولی، برای دیدن بهتر شفق و برای بهتر شکار کردن شفق بگم باید چند تا نکته هم در جریان باشیم؛ یکی اینکه این شفق معمولا از ساعت 9 شب تا 2 نیمه شب بهترین زمانی هستش که میشه دیدش. به همین علت بود که لیدر ما می‌گفتش که آماده باش باشید تا من صداتون کردم بیام دنبالتون با همدیگه بریم برای دیدن شفق. باید از شهر خارج بشیم و بریم جاییکه آلودگی نوری نباشه تا بتونیم شفق رو بهتر ببینیم. رو این حساب بود که هر شب ما در حقیقت دوبار که رفتیم، جاهای مختلفی ما رو بردن. یه بار توی جنگل ممکنه مثلا شفق رو ببینید یه بار دیگه ممکنه کنار دریاچه باشه یا هرجای دیگه‌ای که اطراف شهر باشه و آلودگی نوری نباشه. بعدی اینکه چون این شفق قطبی در ارتفاعات بالاتر از جو ابر اتفاق میفته اگر هوا ابری باشه متاسفانه شما نمی‌تونید شفق رو ببینید. متاسفانه ما تو سفر قبلیم که اینجا بودم، یه شب رفتیم و متاسفانه ابر بود و متاسفانه نتونستیم شفق ببینیم و شب بعدش رفتیم دیدیم. ولی خب این دفعه هوا ابری نبود در کل. پس باید هوا صاف باشه و نکته‌ی دیگه اینکه حتی‌الامکان اگر شبی که برای دیدن شفق یا شکار شفق میرین باید ماه کامل نباشه تو آسمون. اگر ماه کامل باشه یه جورایی به عنوان آلودگی نوری حساب میشه و ممکنه شفق رو به خوبی نتونین ببینین؛ که بازم ما حواسمون به این قضیه بود و در نهایت اینکه لیدرهای لوکال یه سری اپلیکیشنی دارن که خب بحث نجومی ر داره و می‌تونن تشخیص بدن که چه ساعتی از اون شب این طوفان‌های خورشیدی داره اتفاق میفته و کی در حقیقت ما توی فضا می‌تونیم این شفق رو ببینیم و همه‌ی اینا جمع میشه کنار همدیگه تا به این داستان بگن شکار شفق؛ چون ممکنه بعضی‌ها خیلی بد شانس باشن و بیان این سفر ر یا حالا کشورهای دیگه هم به همین ترتیب چند شبی بمونن و نتونن ببیننش. حالا به خاطر دلایلی که اشاره کردم، خصوصا اصلی‌ترین دلیلش بحث ابری بودن که نمی‌تونن ببیننش ولی واقعیتش به همین علت هستش اکثر تورهایی که میان مثل خود دالاهو، سعی می‌کنن حداقل چهار شب حتما تو منطقه بمونن که از این چهار شب حداقل یک شبش هوا صاف باشه و شانسشون رو امتحان بکنن. البته که طی چند سالی که ما تور شفق برگزار کردیم خوشبختانه هر سال تونستیم شفق رو ببینیم.

- بنابراین این نامگذاری شکار شفق کاملا برازنده شه. همین که دنبال شفق می‌گشتیم خودش کلی هیجان‌انگیز بود برامون.

- آره دیگه رفته بودیم پیداش بکنیم، شکارش بکنیم که خوشبختانه شکارش هم کردیم. احتمالا امشب تو ایگلو اگذ خوش شانش باشید، امشب می‌تونی ببینی.

- گفتی تا ساعت دو دیگه. من امشب تا دو بیدارم.

- بیدار باش اتفاقا. همه بیدارن. شیلا، راستی شام رو باید سفارش بدیم. منو هم آوردن وسط صحبتات. غذا رو هم سفارش بدیم تا وقت تلف نشه. چند شبی که غذاهای روسی تست کردی بگو ببینم غذای روسی چطور بود؟ نوشیدنی‌‌هاشون و غذاهاشون، تجربه‌ات از غذای روسی چطوره؟

- از اونجایی که من خیلی شکمو هستم

- والا من موافق نیستم بگم شکمو؛ چون خود من واقعیتش سفرهایی که میام چه داخل ایران چه خارج، غذا ر بخشی از جاذبه‌های سفر می‌دونم. ترجیح میدم همیشه غذای جدید رو تست بکنم ببینم چطوره؟ غذاهای روسی رو چطور دیدی؟

- غذاهای روسیه عمدتا به صورت خوراک یا کبابی سرو میشن یا به صورت سوپ هستند. با توجه به اینکه ماهم مورمانسک بودیم و کنار دریا، خوراک‌ها یا سوپ‌ها یا کباب‌هایی که با ماهی یا انواع ماهی‌ها درست میشه خیلی زیاد بود. من سوپ ماهی خوردم. توی اون کلبه‌ی اقوام سامی گوشت گوزن خوردم؛ در حقیقت خوراک گوزن خوردم. کباب گوزن هم خوردم. امیدوارم دوستداران گیاه‌خوارمون خیلی ناراحت نشن. غذاهای خود روسی هم توی سبد غذایی خونه‌های ایرانی هم هستش مثل «بُرش» که یه سوپ چغندره که سلیقه‌ایه و ممکنه که گوشت داشته باشه یا نداشته باشه. یه مدل پنکیک روسی هست بهش «بلینی» گفته میشه مثل پنکیک یا همون کرپ هشت با خامه‌ی ترش و خاویار سرو میشه. بیف‌استراگانف رو فکر می‌کنم دیگه همه بشناسن و تو ایران هم زیاد خورده میشه. ولی...

- بیف داستایوفسکی ندارن؟

- اون خیلی خوشمزه نبود.

- اگه پیدا کردی من یه تستش بکنم.

- پیشنهاد نمی‌کنم ولی خوردن بیف استراگانف تو خود روسیه، خب یه جور دیگه می‌چسبه. سالاد الویه باز مخصوص خود روس‌هاست. پیراشکی دارن که بهش «پروسکی» گفته میشه و همون پیراشکی خودمونه. کتلت دارن که بهش «کاتلت» گفته میشه منو یاد کتلت‌های مادربزرگم میندازه چون دقیقا همونجوریم پخته میشه. دیگه اینکه یه نوشیدنی به خصوص دارن بهش «کواس» گفته میشه که این نوشیدنی از تخمیر یک نوع نون، نونِ چاودار تهیه میشه و یک مزه‌ی ترش و شیرینی داره و البته با اینکه تخمیری هست اما یک نوشیدنی بدون الکل محسوب میشه.

- البته که روس‌ها ر نوشیدنی اصلیشون رو ازشون بگیریم بنده خداها می‌میرن. بگذریم از نوشیدنی خود روس‌ها که صبح تا شب مشغول هستن. البته جغرافیا مجبورشون کرده. بگذریم.

- البته یه چیز دیگه هم بگم؛ من خیلی فن رستوران‌های زنجیره‌ای نیستم، میدونم که تو هم نیستی. ولی برای اینکه تو رزومه‌ام ثبت کنم؛ شمالی‌ترین مک‌دونالد دنیارم رفتم تو مورمانسک تست کردم.

- نه تنها فن این رستوران‌ها نیستم؛ می‌خواد شمالی‌ترین باشه، می‌خواد جنوبی‌ترین باشه. من دروغ چرا، مجبور نشم رستورانی مثل kfc یا مک دونالد یا کینگ برگر نمی‌رم.

- جهت ثبت در رزومه بود.

- البته قبلا تجربش رو داشتم. بگذریم. شیلا یه نکته‌ جالب در مورد این رستوران‌ها دیدی؟ احتمالا تا اینجا قطعا دقت کردی فهمیدی ورودی رستوران‌ها چه نکته‌ی جالبی دارن؟

- اینکه لباسامون دم در تحویل می‌گیرن و میذارن توی اتاقکی.

- آره خب تو این ایام زمستون همه لباس خیلی حجیم و بزرگ پوشیدن. خصوصا خانما، خب با این لباسا بخوای بری بشینی سر میز رستوران جا نمیشی اصلا. تو ایام زمستان همه‌ی رستورانا یه اتاقی ر دارن که وقتی وارد رستوران می‌شی با عزت و احترام کاپشن‌تو تحویل می‌دی. حالا شال و کلاهی اگر داری و یه رسیدی به شما میدن و اینا ر تحویل اون اتاق میدی. به راحتی میای سر میز میشینی و غذاتو می‌خوری. موقع خروج دوباره لباس‌ها تو تحویل می‌گیری. اینو توی ایام زمستان می‌تونی ببینی مسکو و سن‌پترزبورگ هم ببینید. گفتم که بدونی که دفعه بعد که احتمال زیاد دوباره برمی‌گردی مسکو و سن پترزبورگ برای زمستون اینا رو می‌تونی میبینی.چون تو تابستون رفته بودی گفتم بدونی برای دفعه بعد اگه توی زمستون برگشتی. راستی شیلا دو شب پیش که توی مورمانسک بودیم آخرشب دیدم با بچه‌ها جمع شدید ماشین گرفتید رفتی تو شهر، کجا رفتید؟ چیکار کردید؟

- خب موندن تو هتل خیلی کیف نمیده دیگه. منم کنجکاو و سعی می‌کنم که از همه فرصت‌ها استفاده کنم. اول در مورد خود مورمانسک بگم؛ حالا اینکه گفتی لباسا ر توی رستورانا تحویل می‌گیرن. برای من جالب اینجا بود که واقعا انگار توی سیاره‌ دیگه‌ای بودم. یعنی همه‌ تجهیزات حتی وسایل حمل و نقل همه‌چیز کاملا منطبق با محل زندگیشون و اون آب و هوایی که دارن درش زندگی می‌کنن بود. حتی کالسکه‌های بچه‌هاشون زیر چوب‌اسکی داشت. خلاصه اون شب ما با چند تا از همسفرامون رفتیم در سطح شهر چرخیدیم. سرسره‌های یخی که تو سطح شهر بود و بازی کردیم. فکر می‌کنم آخرین باری که سرسره برفی سوار شده بودم پنج شیش سالگیم بود که تو تهران یه برف حسابی اومده بود. یه فانوس دریایی شیش ضلعی هم دیدیم که با آجرهای سفید و قرمز ساخته شده و باهاش عکاسی کردیم. تزیینات کریسمسی که در سطح شهر بود و یه حال و هوای به خصوصی ایجاد می‌کرد. یک کلیسا هم دیدیم از دور و توی بازدیدمون فکر می‌کنم؛ اسمش کلیسای ناجی روی آب بود. ما توی بازدیدمون اینو نداشتیم شادفر.

- نه شیلا، واقعیتش، بازدید نکردیم. به خاطر اینکه انقدر توی مسکو کلیسا هست و می‌تونیم ببینیم و این کلیسا هم یه جای معمولی هست ما تو گشت‌هامون نداشتیم.

- غیر از این دیگه یک مرکز خریدی هست به اسم مورمانسک مال؛ ما با چند تا از بچه‌ها رفتیم اونجا گشتیم. برندهای لباس‌های مختلف ر داره. یک سوپرمارکت بسیار بزرگ شبیه هایپر خودمون داره که انواع و اقسام غذاها و میوه‌ها ر درش می‌شه دید. خلاصه اون شب رو همینجوری ما گذروندیم.

- پس یه شبگردی حسابیم داشتی.

- البته می‌دونی اینجا خیلی شهر امنیه و واقعا آدم احساس ناامنی نمی‌کنه. مسکوو سن پترزبورگ هم که بودیم دقیقا همین جوری بود و ما تا پاسی از شب حتی دخترانه بیرون بودیم. خیالمون راحت بود.

- آره همونجور که اشاره کردی شبگردی توی حالا مورمانسک از امنیت بالایی برخورداره. البته که باید نکات ایمنی رو در نظر بگیری. جاهای خلوت و خیلی دور افتاده تنها نری و جاهایی که بالاخره نور شب هست رو ببینید. همانطوریکه احتمالا میدونی شعار من اینه که جاها و شهرهایی که تو نور روز می‌تونیم ببینیم باید تو نور شب هم ببینی. کار خوبی کردی هرچند ما یه شب دیگه با یه تعداد دوستان مورمانسک‌گردی کردیم و جالبه بدونید که یه مقدار کودک درون منم فعال شده بود هم تو سفر قبلی هم تو این سفر تو همون شهر با بچه‌ها حسابی برف بازی کردیم و گلوله برف زدیم. خلاصه از این مسائل. شیلا شام رو آوردن، شام رو بخوریم و بعدش برید استراحت بکنید. بعید میدونم البته امشب بخوابید.

- امشب قراره شب بیداری داشته باشیم.

- سر به هوا باشید خلاصه. سقف ایگلوهاتونم شیشه! آسمون رو ببینید امیدوارم شفق و امشبم ببینید. فردا میریم برای مسکو دو روز تو مسکو خواهیم بود. گشت‌های مسکو رو انجام می‌دیم. من میرم اتاقم شمام اگر دوست دارید زودتر برید استراحت بکنید برای فردا.

- شیلا تو چیکار میکنی؟! تو فرودگاه مسکو هم خریدهات تموم نشده. اون همه سوغاتی خریدی. اومدنی یه چمدون آورده بودی، الان یه چمدون کوچیک دیگه هم اضافه کردی! سوغات مگه نخریدی؟! بگو ببینم چیکار داری میکنی؟

- کارت پروازمو گرفتم، دیگه دارم توی مغازه‌ها دید می‌زنم. به قول معروف «ویندوشاپینگ» می‌کنم.

- حالا ویندوشاپینگ تو بگذریم؛ بگو چی خریدی از روسیه و سوغاتی چی داری می‌بری از روسیه؟

- خب اون روزی که پیش اقوام سامی بودیم از اون بازارچه محلی یه سری صنایع دستی گرفتم که اغلبشون با شاخ گوزن درست شده بودن. ولی بیشتر خریدهامو از خود مسکو انجام دادم. سوغاتیای روسیه هم خب معروفاش مثل عروسک ماتروشکاس که عروسک ملی روس‌ها هستش و درحقیقت نماد زن و جایگاه زن رو در خانواده نشون میده. تخم مرغ‌های فابرژه گرفتم؛ که تخم‌مرغ‌های تزیین شده هستند و از دوره‌ی رومانوف‌ها دیگه در زمان عید پاک به همدیگه هدیه میدن. اینا ر به عنوان یادگاری برای خودم گرفتم. از خیابان آربات توی مسکو یک عالمه شکلات خریدم و البته اینجا اگر کسی بخواد می‌تونه برندهای مختلف و برندهای لباس‌های مختلف ر هم خریداری بکنه؛ چون که مرکز خرید توی مسکو زیاد هستش. برندهای لوکال دارن. برندهای ترکیه‌ای هم هستش. خب برندهای اروپایی و آمریکایی به دلیل اون شرایط تحریم‌ها و بعد از جنگ اوکراین خیلی اینجا کمتر شده. البته هستند ولی در حقیقت با نام‌های دیگری به فروش می‌رسند. این‌ها دیگه خلاصه خریدهای من بود.

- آره تو سفر قبلی و تو این سفر هم همسفرها رفتن خرید کردند. مورمانسک همونجور که اشاره کردی مال به اون صورت خیلی نداره و میشه خب سوغاتی‌های مخصوص اون منطقه خرید. ولی توی مسکو تا دلت بخواد فروشگاه‌های بزرگ هست و برای ما ایرانی که یه مقدار خرید برندها تو ایران امکان‌پذیر نیست جذابیت خودشو داره. نمیشه اینو کتمان کرد. خدمتتون عرض بکنم که من یه مقداری خرید کردم؛ توی گشتهایی که توی مسکو داشتیم توی خدمتتون عرض کنم که میدان سرخ، اطراف کاخ مجموعه کرملین، توی متروگردی‌های که تو ی مسکو داشتیم. از توی؟؟؟ نمی‌تونستم خرید بکنم.

- اونجا فقط میشه بستنی خورد.

- فروشگاه گوم GUM حتما شنیدی، میگن که گرون‌ترین در حقیقت مال دنیاست که کنار میدون سرخ هست. خدمتت عرض بکنم که خیابان آرابات برای من بسیار جذابه خصوصا به خاطر اینکه یه دوره کوتاهی حدود سه چهار ماهی پوشکین هم اونجا بوده و مجسمه‌اش با نامزدش اونجاست. اونجا منم شکلات خریدم و دروغ چرا منم یه سری سوغاتی گرفتم

- شادفر میبینی توی روسیه اصلا همه مقاومت شدیدی دارن در انگلیسی صحبت کردن! همش فکر می‌کنم که خب ما با تور اومدیم همه چیز از قبل برنامه‌ریزی شده‌است خیلی نیاز به اینکه مراوده داشته باشیم با مردم بومی و مردم لوکال نداریم. اینایی که تنهایی سفر میان واقعا چه جوری با مردم ارتباط برقرار می‌کنن؟! خب همونجور که اشاره کردی روس‌ها میگن که خب زبان روسی که اوکیه؛ بقیه بیان زبان روسی یاد بگیرن چرا ما بریم انگلیسی یاد بگیریم! و اگر تو مسکو و سن پترزبورگ می‌بینی تابلوهای انگلیسی اضافه شده بیشتر برمی‌گرده به جام جهانی قبلی که مجبور شدن بزنن. باز هم تو مسکو و سن پترزبورگ این قضیه خیلی جدی نیست ولی توی مورمانسک اگر کسی شخصی میاد سفر باید این چالش رو بپذیره که معمولا اکثریت کسایی که توی مورمانسک هستن، زبان انگلیسی نمیدونن و علاقه‌ای هم ندارن یاد بگیرن. اصطلاحا یا به روش سرخ پوستی باید باهاشون ارتباط گرفت یا خب با بودن اپلیکیشن‌ها و نرم‌افزارهای ترنسلیت مثل گوگل میتونی باهاشون ارتباط بگیری. چالش‌های خودشو داره، می‌تونه کج‌فهمی‌هایی هم باشه که شنیدم بعضی اوقات مشکلات پیش آورده و ولی در مجموع خیلی معضل و چالش جدی نیست. حالا که سفر تموم شده شیلا، سرمای زمستانِ مسکو رو هم دیدی، مورمانسک رو هم دیدی. بخوایم به عنوان کسی که تازه این تجربه ر داشته به کسی که این سفر ر می‌خواد انتخاب بکنه، واقعا فکر می‌کنی که سرما با داشتن تجهیزات و لباس‌هایی که اشاره کردیم، همچنان یک چالش حساب میشه یا نه؟

- خوشبختانه نه، من خودم نصفی از وسایل رو خریدم و نصفش ر هم البته قرض کردم. انقدر اینجا هیجان سفر زیاده که سرمایه چالش حساب نمیشه. فکر می‌کنم اگر کسی که یه مقداری اهل سفر باشه و اهل ماجراجویی باشه، این سفر حتما بهش واجبه.

- در ادامه شیلا می تونی بگی به من، چقدر تو این سفر هزینه کردی؟ به غیر از پرواز که خوب شناوره و کاری باهاش ندارم. هزینه‌ خود تور که خب پرداخت کردی. اینجا هم یه سری هزینه‌هایی داشتی، کسی بخواد این سفر رو بیاد چقدر باید هزینه بذاره کنار؟

- هزینه‌های من به غیر از سوغاتی که سوغاتی طبیعتا میتونه بسته به نیاز و سلیقه‌ی هرکس متفاوت باشه، فقط شامل خورد و خوراکم می‌شد که هر وعده تقریبا بین 10 تا 15 دلار هزینه‌ی خورد و خوراک بود. چون مابقی هزینه‌ها دیگه با تور بود بازدیدهامون، هزینه‌های رفت و آمدمون، در مجموع من 300 دلار بیشتر خرج نکردم.

- پس حسابی لاکچری سفر کردی، چون 300 دلار به نظر من خوب خوردی و نوشیدی.

- بله، به خودم سخت نمی‌گیرم. گفتم که شکمو هستم.

- خب فکر می‌کنم یواش یواش باید بریم برای شوار شدن پرواز. پلیس مهاجرت هم کار داریم. وقت از دست ندیم. تو هم که ویندوشاپینگ کردی شیلا، صدامون کردن. بریم یواش یواش سمت سالن پرواز که باید برگردیم و امیدوارم که همونجوری که با هم تو ایگلوها صحبت کردیم این سفر واقعا برات سفر متفاوتی بوده باشه و خاطرات کودکیت رو هم زنده کرده باشه. این هفتمین اپیزود پادکست دالاهو بود که به معرفی سفر شفق قطبی به مورمانسک روسیه پرداخته. اپیزود بعدی ما به بخش دیگه‌ای از دنیای سفر اختصاص داره. اگر به سفر و صنعت گردشگری علاقه دارید اپیزود بعدی ما ر از دست ندید. آژانس دالاهو صاحب امتیاز این پادکسته و اطلاعات ما ر توی گوگل با جستجوی کلمه‌ دالاهو راحت پیدا می‌کنید. همینطور آدرس سایت و اینستاگرام ما ر توی توضیحات همین اپیزود می‌تونید ببینید.

- برامون کامنت بگذارید و انتقادات و پیشنهادات خودتون ر برای ما بنویسید. اگر پادکست ما ر دوست دارید بهترین روش حمایت اینه که ما ر به دوستان و آشنایان تون معرفی کنید و بگید دوست دارید در خصوص چه مسایلی از سفر و گردشگری بشنوید.

- تا اپیزود بعدی بدرود.

 



1403/10/22 | کد مطلب: 5580
هانیه کاظمی

مهندس برق، ارشد مدیریت، عاشق ورزش، موسیقی، مطالعه و تماشای فیلم



  • به اشتراک بگذارید:

بحث و تبادل نظر
نظر دهید تعداد کاراکتر مانده: 300
انصراف
  • متن
  • نام
  • ایمیل
برای اینکه مطالب بعدی وبلاگ دالاهو را از دست ندهید در خبرنامه ثبت‌نام کنید.
ثبت‌نام
با وارد کردن ایمیل خود مطالبی خواندنی و جذاب دریافت کنید.