چابهار
چابهار در کدام استان است؟ شهرستان چابهار در استان سیستان بلوچستان قرار دارد و یکی از جنوبیترین شهرهای بلوچستان است. اگر دنبال منطقهای میگردید که بتوانید در تمام فصلهای سال به آن سفر کنید، چابهار یکی از بهترین انتخابهاست: بندری متصل به آبهای آزاد اقیانوس هند با آب و هوای معتدل بهاری و جاذبههای گردشگری بینظیر. دوست دارید کنار یک ساحل رویایی قدم بزنید یا در مسیر رسیدن به کوههایی منحصر به فرد ماجراجویی کنید؟ عجیبترین دریاچهای که تا به حال دیدهاید چه شکلی بوده و زیباترین درختی که میشناسید چه نام دارد؟ کدام یک از جاذبههای چابهار را میشناسید؟ برای سفری به یادماندنی به بندری بهاری در جنوب شرقی ایران آمادهاید؟
1. همایش مریخنوردی
برای شرکت در هیجانانگیزترین همایش جهان آماده شوید! در این همایش قرار است مریخنوردی کنید. اما خیالتان راحت. نیازی به سفینه فضایی نیست. فقط کافیست یک کوله پشتی کوچک آماده کنید و به راه بیفتید. از نقطه شروع که حدود 50 کیلومتر پیمایید به مسیر اصلی میرسید. در این مسیر چیزهای عجیب و غریب زیادی خواهید دید. مثلا کوههایی به رنگ طوسی و سفید که میگویند 4 تا 5 میلیون سال پیش شکل گرفتهاند. نشانههای این منطقه به ما میگوید که زمانی در زیر دریا قرار داشته است. اما چیزی که عبور از این مسیر را به یک مریخنوردی واقعی تبدیل میکند رسوبات آهکی فسیلهای جانوران و ماهیهایی است که در اثر فرسایش ناهمواریهایی شبیه به سطح کره مریخ ایجاد کردهاند. اینجا کوههای مریخی است: جایی روی سیاره خودمان که قدم زدن در آن حال و هوای راه رفتن روی سیاره مریخ را برایتان ایجاد میکند. این کوهها در شهر چابهار قرار گرفتهاند و به همین خاطر هر سال همایشی با عنوان مریخنوردی در این منطقه برگزار میشود. علاقهمندان میتوانند مسیر مشخصی را در میان ساحل دریای عمان و کوههای مریخی (یا همان کوههای مینیاتوری) طی کنند. حتی اگر از شرکتکنندگان این همایش هم نباشید باز هم باید برای دیدن این کوهها برنامهریزی کرد.
2. انتهای جادههای ایران
تمام جادههای ایران را که تا انتها بروید، به آخرین نقطه جنوب شرقی کشور میرسید؛ جایی که رودخانههای باهوکلات و مهردشت در غرب و شرقش بستر گسترانده و دماغه جیوانی و پسابندر آن را از دو سو در آغوش گرفتهاند. دریای مکران زیباترین ساحلش را به این تکه کوچک از بلوچستان بخشیده. ساحل در اینجا تا ابدیت امتداد دارد و دریا صخرههای بزرگ را شکافته. رنگ آبی دریا با رنگ سبز جنگلهای حرا ترکیب شده. این دریا زیارتگاه صیادان است. جزر و مدش تپش قلب قایقهای آنهاست. اینجا دروازه کوچکی است از ایران به آبهای اقیانوس هند: بندر گواتر. رو به روی دریا بایستید، و این زیبایی بینظیر را تماشا کنید.
3. خوابِ واقعی
خواب دیدم در یک بیابان بزرگ در نزدیکی اقیانوس هند راه میروم. آفتاب از پشت سرم میتابید و رو به رویم یک کوه بزرگ قرار داشت. زمین ناهموار بود و من کشانکشان به سمت کوه حرکت میکردم. ناگهان آسمان پر شد از ابرهای تیره و رنگ کوه تغییر کرد. ناهمواریهای روی زمین تبدیل شد به چالههای عمیق و یک رود نارنجیرنگ از داخل کوه شروع کرد به فوران. آتشفشان! به سرعت شروع کردم به دویدن و از کوه دور شدم. همانطور که میدویدم یادم افتاد من میخواستم به چابهار بروم و چابهار هم که اصلا کوه آتشفشان ندارد! کمی فکر کردم. من قرار بود به یک بیابان بزرگ بروم که یک کوه بلند در آن قرار دارد. خب این از بیابان و این هم از کوه. در کنار کوه اصلی باید دو کوه کم ارتفاع دیگر هم باشد و برای رسیدن به کوه باید از یک چاله به عمق 2 متر عبور کنم. همه چیز درست بود. اما قرار نبود این کوه یک کوه آتشفشانی باشد. این بود که ایستادم و با صدای بلند گفتم: «ببخشید ظاهرا من اشتباهی وارد خواب یک نفر دیگر شدهام. من میخواستم به دیدن تپههای گِلفِشان بیایم نه کوه آتشفشان. گِلفِشان پدیدهای طبیعی است که طی آن گل و لای از زیر زمین، به شکل چشمه به سطح زمین میرسد. از دهانه کوه گِلفِشان گِل خاکستریرنگ خارج شده و به سوی دامنهها سرازیر میشود. دوره تناوب این پدیده نادر و زیبا 10 تا 15 دقیقه است که این عمل با لرزش خاک همراه است و گاهی به هنگام خروج گل، صدایی مثل شلیک تفنگ یا ترکیدن حباب از آن به گوش میرسد.» این جمله را گفتم و منتظر ماندم تا من را بفرستند به خواب خودم. اما در عوض از خواب بیدار شدم. برای همین بود که تصمیم گرفتم به جای خواب در واقعیت به دیدن تپههای گِلفِشان چابهار بروم.
4. محل زندگی پلانکتونها
پلانکتونها در درهای سرسبز و زیبا زندگی میکنند. این دره در میان دو کوه بلند قرار گرفته. دور تا دور آن سبزهزاری است در میان درختان گز و بلوط، و بوتههای پنبه وحشی مثل دانههای ریز و درخشان برف آن را تزیین کردهاند. لکلکها، فلامینگوها، حواصیلهای سفید و خاکستری، تیهوها و باقرقرهها مهمانهای این خانه هستند و از مسیر ساحل دریا خود را به تنگه محل زندگی پلانکتونها میرسانند. نرمتنان، سختپوستان، جلبکها و انواع مختلف ماهیها همسایههای پلانکتونها هستند. بله، درست حدس زدید. پلانکتونها در یک دریاچه زندگی میکنند. این دریاچه 10 هکتار وسعت دارد و رنگش صورتی است! علت رنگی بودن آب این دریاچه وجود همین پلانکتونهاست. پلانکتونها موجودات ریز و بیمهرهای هستند که در دریا زندگی میکنند و کارشان حفظ لایههای آبی در سطح اقیانوسها و دریاهاست. وجود این موجودات باعث میشود رنگ آب قرمز یا صورتی به نظر برسد. جزر و مد قرمز این دریاچه یکی از زیباترین دیدنیهای چابهار است. به همین خاطر است که به دریاچه لیپار میگویند دریاچه صورتی.
5. چشم به دریا
خورشید هنوز بالا نیامده بود. ناخدا نگاهی به آسمان انداخت. حالا بود که زینال از راه برسد. از خانه زد بیرون. «باز این وامانده خراب شده بود.» زینال این را گفت و با مشت کوبید روی کاپوت وانت. ناخدا سوار شد. دستی به سبیلش کشید و گفت، «یکراست برو سمت مرزبانی. آب که بالا بیاید قایقها روانه آب میشوند.» سرباز مرزبانی خوابآلود به سمت در آهنی محوطه آمد. ناخدا را میشناخت. نگاهی به داخل ماشین کرد و طناب را انداخت. بادهایی که از سمت جنگلهای حرا روی دریا میوزیدند هوا را کمی خنک میکردند. ناخدا کنار اسکله ایستاد. صیادان یکی یکی از راه میرسیدند. چشم گرداند به سمت دریا. صف قایقهای کوچک و بزرگی را نگاه کرد که به ساحل بسته شده بودند. «دریا روزیرسان این صیادان است. اینجا چشم امید ماست.» این را گفت و قایقش را به آب انداخت و از «رمین» دور شد. به این امید که این بار با دست پر به اسکله برگردد. اسلکه رمین همان جایی است که امید صیادان چابهار برای گذران زندگی از آن آغاز میشود.
6. صدای خنده موج و صخره
چند صد متر مسیر در کنار دریا با باریکهای ماسهای و کرانههای سنگی. صخرههای بزرگ و قدرتمند در کنار آب نشستهاند و دست موجها را میگیرند تا به ساحل برسند. آفتاب ملایم و تنبل خودش را روی ساحل پهن کرده و با صدای خروش هر موج تکانی به خودش میدهد، پهلو به پهلو میشود و دوباره چشمهای خوابآلودش را میبندد و روی صخرهها یله میدهد. جلبکها محکم خودشان را به صخرهها چسباندهاند و با چشمان ذوقزده بادبادکهای بچهها را که به ابرها رسیده تماشا میکنند. صدای بازی بچهها سکوت ساحل را میشکند و بازیگوشی نهنگها را به گوش باد میرساند. باد دواندوان به سمت ماهیهای کف آب میرود و دورشان چرخ چرخ میزند و دستشان را میدهد به دست صدفها و گوشماهیها. ماهیها و صدفها دست به دست هم میدوند و شنا میکنند و موجها را قلقلک میدهند. موجها از خنده ریسه میروند و خندان خودشان را به ساحل میرسانند تا صخرهها دستشان را محکمتر بگیرند و صدای خندههایشان به آسمان برسد. ساحل صخرهای چابهار چنین حال و هوایی دارد. اینجا یکی از رویاییترین سواحلی است که میتوانید ببینید. روی صخرههای ساحل بنشینید و دست موجها را بگیرید و از خوشحالی با صدای بلند بخندید تا صدای خندهتان به آسمان برسد.
7. دیدنیهای این طرف آب!
شاید همه ما نام خیلی از معابد و بناهای تاریخی را شنیده باشیم که همگی در دسته دیدنیهای آن طرف آب قرار میگیرند! برای دیدن این آثار حاضریم چمدانهای سنگین برداریم و سفرهای دور و دراز برویم. به مقصد که رسیدیم به سرعت خودمان را به این آثار تاریخی شگفتانگیز میرسانیم و، ذوقزده، لب به تحسین سازندگان زبردستشان میگشاییم. در یک جا تاریخ مایاها را یاد میگیریم و در جای دیگر از مهارت معماران مصر باستان حیرتزده میشویم. بعد هم که به شهر و دیار خودمان برگشتیم تا مدتها از زیباییهای آن طرف آب برای هر دوست و آشنایی میگوییم و تشویقشان میکنیم که هر طور شده به زیارت 100 جایی بروند که قبل از مرگ باید دید! اما خودمانیم، ما چقدر از بناها و معابد و آثار تاریخی این طرف آب باخبریم؟ اگر نام معابد بان مسیتی را بشنویم گمان میکنیم جایی در پرو یا یونان است. شاید باورتان نشود اما این معابد در ایران قرار دارند، در شهر چابهار، در کنار غارهای سهگانهای به همین نام. پس چمدانهای سنگین و راههای دور و دراز را فراموش کنید و در همین طرف آب به دیدن این معابد بیایید. یادتان باشد حتما غارهای سهگانه کنار آنها را هم ببینید. مطمئن باشید این بار دوستانتان را برای سفر به چابهار و دیدن غارها و معابد بان مسیتی تشویق میکنید.
8. راز ریشهها
نسیم خنکی از سمت ساحل میوزید. هوای مطبوع بهاری درخت را خوابآلود کرده بود. باد در میان برگهای سبز و سادهاش میپیچید و آنها را به رقص در میآورد. حرکت برگها میوههای فندقیشکل و نارنجیرنگ روی شاخهها را تکان تکان میداد. شاخههای جوان با هر تکان سعی میکردند به زمین نزدیکتر شوند و کهنسالترها جای پایشان را در خاک محکمتر میکردند. تنه پرریشهاش استوار در زمین ایستاده بود. نگاهی به اطرافش انداخت و چشمانش را بست: حالا بیشتر از صد سال بود که در این جا زندگی میکرد، در جادهای ساحلی در شرق بندر گواتر. همان جایی که سایه گسترانده بود و ریشههایش برای رسیدن به آب تا چند صد متر آن طرفتر هم خزیده بودند. درخت انجیر معابد در همین خاک ریشه دوانده بود و همین راز ریشهها اینجا را تبدیل میکرد به خانه امنِ صدسالهاش.
View this post on Instagram
سلام
پیشنهاد شما حتما به واحد عملیات دالاهو منتقل خواهد شد.
با تشکر از پیام شما