اقامتگاه بومگردی مان همیشه سبز
مرد ماهیگیر دختری داشت به نام گلابتون. اما نامادری روزگار دختر را سخت کرده بود. دختر دلش میخواست به جشن حاکم در میدان شهر برود. شرط نامادری پاک کردن یک ماهی بزرگ به اندازه یک نخل و تمیز کردن چند ظرف بزرگ عدس و ماش بود. گلابتون با ناامیدی دست به کار شد و به سراغ ماهی رفت. در همین لحظه، ماهی به حرف آمد و گفت: «ای دختر گُل، شاخه سنبل، من ننه ماهیام. هر شب برای ماهیهای دریا قصه میگم. اگه منو بکُشی چی به تو میرسه؟ به غیر از این که ماهیها تو دریا در به در بشن و بیداری بزنه به کلهشون و یکی یکی بمیرن؟ اگر منو نکُشی هر آرزویی داری برآورده میکنم. همچی که بیای کنار دریا و صدام بزنی ننه ماهی، حاضر میشم»... اگر میخواهید عاقبت افسانه «ننه ماهی» را بدانید، به سمت خلیج فارس به راه بیفتید.
بیشتر بخوانید...خانه سنتی نگار
دیوارهای خشتیاش تکیهگاه رهگذران بوده. حصارهای کنگرهدارش از تابش خورشید آفتابسوخته و دنیادیده شده. باروهای بلندش یورش دشمن و طغیان زایندهرود را به چشم دیده. ایوانهای طاقدارش سایه خنک تابستانی است. ساسانیان در سده پنجم میلادی آن را ساختهاند. به دیدنش بیایید. بر دیوارهایش تکیه بزنید. در حصارهایش گرمای آفتاب را لمس کنید. از بالای باروهایش به آسمان بنگرید و در خنکی ایوانهایش استراحت کنید. ارگ قورتان در همین نزدیکی است: در اصفهان، در محور غرب ورزنه، کمی آن سوتر از اقامتگاه نگار.
بیشتر بخوانید...اقامتگاه بومگردی کوشک آقا محمد قمصر
بهارنارنج، پونه، نسترن، رازیانه و بابونه؛ اینها نام اتاقهای کوشکی دو طبقه در میان باغی پردرخت است. از میان درختهای باغ که میگذرید، به ایوان کوشک میرسید. انعکاس درختهای باغ در نهرهای میان کوشک شبیه رنگ سبز گلهای پونه است، رنگ خاکی آجرفرشها و دیوارها شبیه غنچههای نرم و نباتیرنگ بهار نارنج. وارد ایوان که میشوید، درهای چوبی اتاقها در دو سمت ردیف شدهاند. شیشههای رنگی درها شبیه رنگ قرمز یاقوتی گلهای نسترن است. از پلهها بالا بروید تا به طبقه دوم کوشک برسید. گرمی نور خورشید در میان نقشهای آجری دیواره پلهها شبیه رنگ زرد میان گل بابونه است. وارد اتاقها که میشوید خنکی و سکوت را حس میکنید. حال و هوایی که به آرامش دانههای رازیانه میماند. شما در کوشک قمصر هستید.
بیشتر بخوانید...خانه سنتی کلبه آرامش
باستانشناس ایتالیایی نگاهی به تصویر کوچک لای کتابش انداخت. چقدر دلش برای خانوادهاش تنگ شده بود. آماده کار شد. «ای کاش امروز در کاوشها چیزی پیدا کنیم.» به راه افتاد. یکی از روزهای سال 1960 بود. این همه مدت وقتش را در این منطقه تلف کرده بود؟ به کارش ادامه داد. نزدیک ظهر بود. ناگهان چیزی در زیر تودههای عظیم شنهای روان چشمش را گرفت. به جستجو ادامه داد: یک شهر کامل! اگر به سیستان و بلوچستان سفر کنید، میتوانید از این شهر، که امروز نامش دهانه غلامان است، دیدن کنید. دهانه غلامان یک منطقه باستانشناختی در سیستان و بلوچستان است. برای تجربه این جغرافیا، و زندگی مردم آن زمان، در بالای تپهای در شهر زهک در همان حوالی به اقامتگاه کلبه آرامش بروید و تمام منطقه را زیر پایتان ببینید.
بیشتر بخوانید...خانه سنتی پوریعقوب نشتیفان
طُرقه شیفته خورشید بود. او که سودای رسیدن در سر داشت، هزار و یک نام پروردگار را به یاد سپرد تا در سفر از بلا دور بماند و راهی سرزمین خورشید شد. طُرقه از جنگلهای پردرخت گذشت. از آب چشمههای خروشان نوشید. در سکوت دشتهای پهناور خستگی گرفت و از راهِ کوههای سر به آسمان ساییده به سمت خورشید پرواز کرد. به طوفان رسید و نامی خواند و گذشت، به بوران رسید و نامی خواند و بالا رفت. وصال نزدیک بود. اما طُرقه محو زیبایی خورشید شده بود، او نام هزار و یکم را از یاد بُرد و در خورشید سوخت...
بیشتر بخوانید...